
ابطال طلسم مجرب , رسانه توسل ( جهت مشاوره مجرب و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , ابطال طلسم مجرب : اگرچه از اهمیت عملی زیادی برخوردار نبودند، اما آنها مدتها به ایفای نقش معینی در آثار بحث برانگیز بودایی و برهمنی ادامه دادند. به نظر می رسد دو مورد اول که قدیمی تر بودند به هینایانا و دو مورد دیگر به طور قطعی تر متعلق به ماهایانا بودند. در این مورد کاملاً واضح است. او میگوید: «فقط دو نوع به اصطلاح ماهایانا وجود دارد.
توسل : اول ، دوم یوگا. این دو سیستم کاملاً مطابق با دکترین شریف هستند. آیا میتوانیم بگوییم کدام یک از این دو درست است؟ هر دو به یک اندازه مطابقت دارند. به حقیقت و ما را به نیروانا هدایت کند» و غیره. اما نمی گوید که دو نظام دیگر نیز جنبه های حقیقت هستند. این قابل توجه تر است زیرا او خود از مولا سرواستیوادین پیروی می کرد. ظاهراً سرواستیوادین و ویبهاشیکا نامهای متفاوتی برای یک مکتب بودهاند.
ابطال طلسم مجرب
که دومی به آنها اطلاق میشود، زیرا آنها خود را با تفسیری که قبلاً ذکر شد میشناسند، در حالی که نام قبلی و قدیمیتر عمدتاً با استناد به قوانین انضباطی آنها استفاده میشود. همچنین دو گروه سرواستیوادین، گندهارا و کشمیر بودند. نام ویبهاشیکا عمدتاً به دومی اطلاق میشد که اگر بتوانیم هستهای از حقیقت را در افسانههایی بیابیم که قطعاً اغراقآمیز هستند.
ابطال طلسم مجرب : کوشیدند تا کشمیر را به سرزمینی مقدس با انحصار دکترین ناب تبدیل کنند. به نظر میرسد واسوباندو و آسانگا این انزوا را شکستهاند، زیرا آنها ابتدا آموزههای وایبهاشیکا را به شکلی لیبرال و التقاطی در خارج از کشمیر موعظه کردند و سپس با یک گذار و توسعه طبیعی به ماهایانا رفتند. اما ویبهاشیکاها ناپدید نشدند و حتی در قرن چهاردهم وجود داشتند.[۲۳۲] اصل اصلی آنها وجود واقعی اشیاء خارجی بود.
مجرب
مجرب : در زمان واسوباندو چهار مکتب بودایی هندی به نامهای وایبهاشیکا، ساترانتیکا، مادیامیکا و یوگا یا یوگاکارا وجود داشت.[۲۳۰] آنها بهویژه به فلسفه توجه داشتند و ظاهراً تقسیمبندی قدیمیتر را به هجده فرقه تقسیم کردند، که در این دوره به نظر میرسد که عمدتاً در زمینههای رشته متفاوت بودهاند.
ابطال طلسم مجرب : در مسائل دکترین، ابهیدرمای خود را بالاترین مقام میدانستند.[۲۳۳] آنها همچنین معتقد بودند که گوتاما بدن انسان معمولی داشت و اولاً وقتی به بودا رسید به شکل اولیه نیروانا و ثانیاً پس از مرگش به نیروانا کامل رفت. او فقط به این معنا که دانش شهودی داشت و نیازی به یادگیری نداشت، فوق بشر بود. تحقیر آنها نسبت به سوتراها ممکن است.
به این دلیل باشد که بسیاری از آنها دیدگاههای ویبهاشیکا را نادیده میگیرند و همچنین به این دلیل است که میدانستند که به طور مداوم نظرات جدیدی ساخته میشود. آی چینگ که کار خود را با این ادعا به پایان میرساند که تمام گفتههایش مطابق اریا-مولا-سرواستیوادا-نیکایا است و هیچ چیز دیگری، خلاصه جالبی از دکترین ارائه میدهد. “دوباره می گویم: مهمترین آنها فقط یکی دو مورد از هشتاد هزار آموزه بودا است.
ابطال طلسم مجرب : باید با راه دنیوی مطابقت کرد اما در باطن برای بدست آوردن دعای ابطال طلسم گنج حکمت واقعی تلاش کرد. مکاتب منطقی بودایی برای قرن ها ادامه یافت. یکی در کشمیر شکوفا شد و دیگری که توسط در بنگال تأسیس شد. هر دو تقریباً تا زمان فتح دو کشور توسط محمدها ادامه یافت. از حدود ۴۷۰ تا ۵۳۰ پس از میلاد، شمال هند زیر ظلم هون ها ناله می کرد.
پادشاه آنها میهیراگولا به عنوان دشمن مصمم بودیسم و ویرانگر سیستماتیک صومعه ها معرفی می شود. گفته می شود شکستن طلسم گنج مار که او یکی از پرستندگان شیوا بوده است، اما خشم او احتمالاً کمتر از عشق به غارت و کشتار ناشی از خصومت مذهبی بوده است. در حدود سال ۵۳۰ پس از میلاد، او توسط ائتلافی از شاهزادگان هندی شکست خورد و ده سال بعد در میان طوفان ها و نشانه هایی که گمان می رفت.
ابطال طلسم مجرب : نشان دهنده هبوط روح شریر او به جهنم باشد، درگذشت. احتمالاً در همین زمان بود که بودیدارما هند را ترک کرد و در حدود سال ۵۲۰ به کانتون رسید. به گفته چینی ها او پسر پادشاه کشوری به نام هسیانگ-چیه در جنوب هند بود[۲۴۲] و بیست و هشتمین ابطال طلسم فلزی پدرسالار و او شخصیت مهمی در دین و هنر شرق دور شد.
اما هیچ اشاره ای به او یا هیچ یک از پدرسالاران پس از واسوباندو در ادبیات هند و یا در آثار دعا ابطال طلسم هسون چوانگ و آی-چینگ یافت نشده است. استنباط این است که او در هند اهمیتی نداشت و شهرت او در چین قبل از قرن هشتم زیاد نبود: همچنین فهرستهای چینی پدرسالاران نشان دهنده سنتهای شمال هند نیست.
ابطال طلسم مجرب : احساسات مذهبی اغلب در جنوب هند رواج داشت. بودایی ها، جین ها و هندوها درگیر منازعات دعای ابطال طلسم سیاه خشونت آمیز بودند و آزار و شکنجه بیشتر از شمال بود. به راحتی می توان تصور کرد که بودیدارما رئیس یک فرقه بدعت گذار بود و مجبور بود پرواز کند و از بسیاری از راهبان برای رفتن به چین الگوبرداری کند. اما اگر چنین باشد، هیچ سابقه ای از مکتب او از سرزمین مادری اش در دست نیست.
هرچند این احتمال که او بیش از یک متفکر فردی بوده و نماینده جنبشی ناشناخته برای ما بوده است، قابل انکار نیست. ما همچنین میتوانیم تصور کنیم که از آنجایی که ناگارجونا و اریادوا جنوبیها بودند، آموزههای عجیب و غریب آنها با ایدههای دراویدی رنگ آمیزی شده بود. اما اسناد موجود ما نشان می دهد که بودیسم در جنوب هند تقریباً به طور کامل هینایانیست بود، مشابه سیلان بود و چندان با تامیل ها همدل نبود.
ابطال طلسم مجرب : زائران در زمان تسلط هون ها (۵۱۸-۵۲۱) از اودیانا و گندهارا بازدید کردند. آنها پادشاه اولی را یک بودایی وارسته یافتند، اما دومی توسط یک رئیس افتالیت اداره می شد، شاید خود میهیراگولا، که شیاطین پرست بود. در مورد یتاها یا افتالیت ها، آنها این نظر کلی را دارند که “قوانین ادب آنها بسیار ناقص است.” اما آنها همچنین می گویند که جمعیت گندهارا احترام زیادی برای بودیسم قائل بودند.
همانطور که ۱۷۰ جلد “همه آثار استاندارد متعلق به وسیله نقلیه بزرگ” را به چین بردند، آزار و شکنجه افتالیت نمی تواند ایمان را در شمال غربی هند از بین ببرد. اما روزهای بد زوال شروع شد. از این به بعد دیگر تصویری از تقوا و رفاه بی مزاحم نداریم. در بهترین حالت، بودیسم همراه با سایر ادیان از حمایت سلطنتی برخوردار است.
دیدگاهتان را بنویسید