
دعا نویسی یعنی چه , رسانه توسل ( جهت مشاوره چه و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا نویسی یعنی چه : در خندق های کنده شده، در زمین آشفته، در آن بامبوهایی که مانند تیغ تیز شده بودند: هیچ جا ندیدیم. ناگهان، در ۲ مارس، نیروهای کمکی تونکینی که تا کمر وارد چمن شده بودند، تگرگ گلوله دریافت کردند.
توسل : دیدند که مانند گربه ببر، پرچم های سیاه بر روی مجروحان می جهند تا سر آنها را ببرند. ما در یووک هستیم، با موقعیتهای واقعاً مهیبی روبرو هستیم، عزیزم، که توسط لیو-وین-فوک قدیمی تأسیس شده است.
دعا نویسی یعنی چه
بین ما و تویین کوان، بین سربازانمان و “رفقا”، ارتش یون نام، سربازان خوبی که برخی از آنها قسم خورده بودند که بجای عقب نشینی بمیرند، پیشانی خود را با صلیب سرخ خالکوبی کرده بودند. و این متعصبان و این جنگجویان همه ماجراجویی هستند که باید قبل از رسیدن به پادگان تحت فرماندهی، تکان بخورند، رانده شوند، نابود شوند! -بیا بریم!
دعا نویسی یعنی چه : بچه های من، یک تلاش دیگر! یک تلاش! همیشه یک تلاش! بار زنگ می زند. دوید، دوید، دوید، دوید! و من بودا را زمزمه می کنم ! آه! بودا، بودا! در پیش! در پیش! دو بار پیاده نظام دریایی، گردان محیاس، به چینی ها حمله می کند. دو بار چینی ها آن را دفع کردند. شب که می شود دویست متر با دشمن فاصله داریم. دویست متر! و باران می بارد! مردان در چمن ناله می کنند.
چه
چه : کشور لعنتی: ناوگانی که ما را در کنار رودخانه کلر همراهی می کرد، مجبور شد، به قدری سرگردان شد، گاهی اوقات قایق های توپدار خود را با اسلحه بکشاند. ما در میان علف های بلند گوساله هایمان را با بامبوهای قیچی نوشتن دعا برای ترس بچه بریده ای که چینی ها به طرز زیرکانه ای آنجا پنهان کرده بودند، بریدیم. و نه یک دشمن آشکار. ما آن را حس کردیم، همه جا آن را پیش بینی کردیم.
دعا نویسی یعنی چه : کبریت خیس روشن می کنند تا مجروح را ببرند… چه شبی است عزیزم! این مه مرطوب، این باران یخی که خون را در گل پایمال شده رقیق می کند، این دشمنانی که آنجا هستند و تیراندازی می کنند. صدای سوت گلوله و چکه آب؛ این دعا نویسی جن برداشت ها هرگز فراموش نمی شوند. من نسبتاً نزدیک به خطوط چینی پیش رفته بودم و پرچم های سیاه را می شنیدم که با صدای غم انگیزشان صحبت می کردند.
ناگهان در میان رگبار اسلحه، یک توده غلتان بر روی پاهایم دریافت کردم. به طرف جلو خم میشوم، با ایمان دعا برای بچه دار شدن دوقلو پسر به یک پرتابه… این سر، سر بریده یک دهقان کوچک از فرانسه بود که چینیها ما را به عنوان تهدید و چالش از میان علفها فرستادند. آه! من دیگر حتی کر آنتونیا را هم نخواندم! با خشمی کسل کننده، اشتهای وحشیانه برای انتقام و مرگ منتظر سحر بودم.
دعا نویسی یعنی چه : و وقتی روز رسید، آن روز خاکستری مارس که قرار بود این همه جنازه را روشن کند، زنده باد خدا! چگونه تورکوهایمان را برداشتیم! “به جلو، الجزایری ها!” در پیش! دوستان منتظرند! و حمله کن! حمله به سنگرهای چینی! طوفان دعا نویسی خوب است یا بد کردن! مسئله پاره شدن از ناخن های زردمردانی بود که محاصره شده بودند و نفس نفس می زدند و مانند مسیحا منتظر لشکریان ما بودند.
طوفان کردن! آهسته می دویدند، کاپشن های آبی آسمانی بچه های آفریقایی من! ردوبت ها، لوله های بامبو، تیراندازی آیا دعا نویسی حقیقت دارد متقابل، هویتزر، تفنگ های بارو، هیچ چیز مانع آنها نشد. هیچ چی. آنها به داخل آتش پریدند، به جهنم پریدند. یک مین منفجر می شود. زمین می لرزد. ما موهای سوخته و لباس سوخته داریم. چهل تورکو از شرکت من به تنهایی مانند یک دهانه آتشفشان ناپدید می شوند.
دعا نویسی یعنی چه : در پیش! در پیش! ما فریادهای مرگ را نمی شنویم، همان طور که شغال های ما فریادهای خشم بر زبان می آورند. گلوله ها سوت می زنند، گلوله های توپ زمزمه می کنند، فوگاس ها می ترکند. در پیش! و سنگرها به دوش کشیده شد، جنگجویان من از سنگرها بیرون پریدند، آسمانیان را تعقیب کردند و پرچمهای جمجمه آنها را از آنها دریدند.
من هم مثل آنها تب داشتم، “فوریا” این شکار انسانها. درست در مقابل مردانم، هفت تیر در دست، انبوه سربازان سرکوب شده را جلوی خود هل دادم که در حالی که به آتش تبدیل می شدند، اسلحه های خود را به زمین می انداختند. در دوردست تویین کوان که هنوز ایستاده بود، سیلوئت خرد شده اش را نشان داد… عزیزم، در نیمه راه، یک مشت پرچم سیاه در یک بتکده متروک ایستادند و با دیدن من که اکنون توسط چند نفر دنبالم میآیند.
دعا نویسی یعنی چه : به سرعت آتش گشودند. تا ما را قطع کند تورکوهای من عصبانی شدند. ما خود را به داخل حیاط علفزاری که قبل از هر بتکده ای قرار دارد پرتاب می کنیم، سپس با سه جهش به همان بتکده ای که گلوله ها از آن بیرون می آمدند، می رویم. بدون دری به بتکده؛ از آستانه، ما فقط یک سیاهچاله را می بینیم که رگه هایی با شلیک گلوله دارد. ما وارد شدیم.
یک هواپیمای هواپیما سه نفر از مردانم را در کنارم برید و من تقریباً به تنهایی به این لانه لاکی و طلاکاری شده نفوذ کردم که در پایین آن مانند گرازهای اجباری پرچم های سیاه منتظر ما بودند. من همیشه این منظره را خواهم دید، به شما میگویم: اجساد روی سنگفرشها، ستونها با کتیبههای طلاییشان پوشیده از دود، شبحهای عجیب و غریب و مختلط از خدایان و موجودات زنده، که همگی اخم میکنند.
دعا نویسی یعنی چه : زیرا این خدای کاملا سبز که سربازان ما به آن میگویند شیطان، به چینی های منظم مسلح و شلیک کردند. و در پس زمینه، در میان این بت های نقاشی شده، و این غرفه های سیاه که به دیوارهای قرمز بتکده تکیه داده اند، مجسمه بودا، یک بودای بزرگ، یک بودا به اندازه یک کودک ده ساله، و شعله ور بود، تماماً از طلای سرخ، زیر شعاع نوری که از پشت بام این بتکده وارد می شد و پوسته ای آن را ترک می کرد.
از انبوه چینی هایی که به سمت ما تیراندازی می کردند، از این دشمنانی که از پشت خم شده بودند و تیرهای تفنگشان را تقریباً به سمت ما شلیک می کردند، هیپنوتیزم شده به هیچ چیز نگاه نکردم، اما این بودا، آنجا ایستاده، عالی است و به نظرم می رسد که انگار در یک شکوه و – می گویند افرادی که ناگهان غرق می شوند تمام زندگی گذشته خود را در چند ثانیه دوباره می بینند.
دیدگاهتان را بنویسید