
بهترین دعانویس در کرمانشاه , رسانه توسل ( جهت مشاوره کرمانشاه و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , بهترین دعانویس در کرمانشاه : سپس به آنها گفت: «لحظه مرگ من نزدیک است. در حال حاضر ذهن من ضعیف می شود و به نظر می رسد در حال ترک من است. لباس و مال من را فوراً در صدقه تقسیم کن. اجازه دهید مجسمه ساخته شود.
توسل : و متدینین را به خواندن چند دعا سفارش کن.» در روز بیست و سوم، غذایی به فقرا داده شد و در آن صدقه تقسیم شد.
بهترین دعانویس در کرمانشاه
در همان روز، او به یک قالبساز به نام سونگ-کیا-چی دستور داد تا مجسمهای از اطلاعات (بودا) را در کاخ کیا چئوتین بلند کند. پس از آن، از جمعیت صومعه، مترجمان و شاگردانش دعوت کرد تا «وداع شادی با آن پیکر ناپاک و حقیر هیوئن تسنگ، که پس از پایان کارش، دیگر شایستگی وجود را نداشت، داشته باشند.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : او افزود، من آرزو دارم که شایستگیهایی را که با هر کار نیکی به دست آوردهام، بر مردان دیگر بازگردانم. با آنها در بهشت متولد شوم. پذیرفته شدن در خانواده و برای خدمت به بودا، سرشار از لطافت و محبت. وقتی به زمین برمی گردم تا از موجودات دیگر بگذرم، در هر تولد تازه، آرزو می کنم با اشتیاق بی حد و حصر وظایفم را نسبت به بودا انجام دهم و سرانجام به هوش متعالی برسم.
کرمانشاه
کرمانشاه : او بیش از بیست هزار نفر را در میان مؤمنان و بدعت گذاران خدمت کرده بود. او صد هزار لامپ افروخته بود و هزاران هزار موجود (اقیانوس) خریده بود. وقتی کیا چانگ این فهرست طولانی از آثار خوب را به پایان رساند، به او دستور دادند که آن را با صدای بلند بخواند. متدینین پس از شنیدن آن دستان خود را روی هم گذاشتند و به استاد بار تبریک گفتند.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : پس از ساختن این معماها، سکوت کرد و [ص ۳۸] مشغول مراقبه شد. سپس با زبان در حال مرگش، حسرت تلخ خود را از دست داد که از «دنیای چشم» (قابلیت دیدن)، از «دنیای اندیشه» (قویه اندیشیدن) لذت نمی برد. عالم معرفتی که از مشاهده سرچشمه می گیرد» (علم اشیاء محسوس). از “جهان دانش که از ذهن سرچشمه می گیرد. (درک چیزهای معنوی)؛ و اینکه او از هوش کامل برخوردار نبود.
در نهایت، او دو گوبها را بیان کرد که باعث شد برای اطرافیانش تکرار شود: «تعظیم مایتریا تاتاگاتا، با استعدادی عالی! من آرزو دارم، با همه مردان، چهره محبت آمیز شما را ببینم. ستایش مایتریا تاتاگاتا! آرزو می کنم وقتی از این زندگی دست می کشم، دوباره در میان انبوهی که تو را احاطه کرده اند متولد شوم.» استاد قانون، پس از مدت ها خیره شدن به مدیر فرعی صومعه دست راست خود را به سمت چانه و چپ خود را بر روی سینه خود برد.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : سپس پاهایش را دراز کرد و روی هم گذاشت و به پهلوی راست دراز کشید. او تا روز پنجم ماه دوم، بیحرکت ماند، بدون اینکه چیزی بگیرد. در نیمه های شب، شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، آیا مدتی است که در میان مجلس مایطریا به دنیا آمده ای؟» با صدایی ضعیف پاسخ داد: بله. و با صحبت کردن، نفسش به سرعت ضعیف شد و در چند لحظه روحش از دنیا رفت. خادمان او که آرام بودند.
متوجه شدند که پاهایش از قبل سرد شده بود، اما قسمت پشتی سر گرمای خود را حفظ کرد. در روز هفتم (ماه دوم) چهره او تغییری نکرده بود و از بدنش بویی بیرون نمی داد. متدینین حوزه که چند روزی را به نماز گذرانده بودند، تا صبح روز نهم نگذشته بود که خبر غم انگیزی به پایتخت رسید. استاد قانون ۷ تیچی بالا بود. صورتش شاداب بود. ابروهایش کاملاً از هم باز بودند.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : چشمانش درخشان. هوای او قبر و با عظمت بود و چهره اش سرشار از لطف و نشاط بود. کیفیت یا لحن (تیمبر) صدای او ناب و نافذ بود و زبانش گاه به فصاحت بلندی می رسید، چنان عالی و هماهنگ که نمی شد از شنیدن خودداری کرد. هنگامی که او توسط شاگردانش احاطه می شد، یا با حضور یک مهمان سرافراز روحیه می گرفت، غالباً نیمی از روز صحبت می کرد.
در حالی که شنوندگانش با حالتی غیرقابل حرکت پرچ می نشستند. لباس مورد علاقه او ردایی از پارچه های نخی ظریف بود که متناسب با قد و هیکل او بود. راه رفتن او سبک و آسان بود. مستقیم جلوی او را نگاه کرد و نگاه هایش را نه به راست دعا برای درد دست و گردن و نه به چپ انداخت.او مانند آن رودهای بزرگی بود که زمین را در بر گرفته اند. آرام و درخشان مانند نیلوفر آبی که در میان آبها می جوشد.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : ناظر شدید نظم و انضباط، بدون تغییر و تغییر ناپذیر بود. هیچ چیز نمی توانست به اندازه خیرخواهی و ترحم محبت آمیز او، شور غیرت او یا دلبستگی خدشه ناپذیر او به اعمال قانون باشد. او در دوستی خود محتاط بود، هیچ پیوند عجولانه ای دعا برای درد دست شکسته برقرار نکرد، و هنگامی که یک بار وارد صومعه خود شد، چیزی جز یک فرمان شاهنشاهی نمی توانست او را از عقب نشینی پرهیزگارانه خود خارج کند.
در روز سوم ماه دوم استاد قانون هیو هیوئن-پی را فرستاد تا امپراتور را از زخمی که دریافت کرده بود و بیماری ناشی از آن را مطلع کند. . در روز هفتم همان ماه، امپراطور طی حکمی به یکی از پزشکان امپراتوری دستور داد که داروها را با خود برده و نزد استاد شریعت حاضر شود، اما زمانی که او از راه رسید، استاد دیگر مرده بود. فرماندار با گزارشی این رویداد غم انگیز را دعانویس مجرب در قزوین اعلام کرد.
بهترین دعانویس در کرمانشاه : در این خبر، امپراتور به شدت اشک ریخت و در اندوه خود با صدای بلند گریه کرد و اعلام کرد که به تازگی گنج امپراتوری را از دست داده است. او برای چند روز تماشاگران معمولی را به حالت تعلیق درآورد. همه کارمندان ملکی و نظامی دعانویس در کبودراهنگ همدان خود را به ناله و گریه رها کردند: خود امپراتور قادر به سرکوب گریه و یا تعدیل غم و اندوه خود نبود.
در روز بعد، او با افسران بزرگ خود چنین صحبت کرد: «از دست دادن ثانگ، استاد قانون، چه بدبختی برای امپراتوری من است! به خوبی می توان گفت که خانواده بزرگ [صفحه ۴۰] کاکیا تکیه گاه خود را در زیر دعا برای زانو درد شدید خود شکسته است، و همه انسان ها بدون ارباب و بی راهنما می مانند.
دیدگاهتان را بنویسید