
طلسم سوسن غساله , رسانه توسل ( جهت مشاوره غساله و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم سوسن غساله : و وقتی در سفرهای زیارتی اسبش در حیاط کلیساهای آرامستان ها می چرخید، یا با تاخت و تاز از محوطه نمایشگاه می گذشت، دختران خیره شده فکر می کردند که او مانند یک خدا زیباست، و بسیاری با او فرار کردند و دوست پسرشان را به جهنم فرستادند. هیچ کس واقعاً فکر نمی کرد این چیزها خارق العاده باشد.
توسل : کاری که پیرزنان دهقان در آن زمان انجام دادند این بود که دلتنگ پدرشان شدند، ارباب بزرگ ثروتمند املاک و مزارع، ماجراجوی نترس، درخشان و شاد، که هنوز درروز قبل از مرگش، کشاورز را از لاگز ربوده بود. آن زن باشکوه روسی که هوای یک مدونای قطور از اوورا را داشت، یادت می آید، ها؟ کارلینهوس واقعاً فرزند عشق بود، از جایی که هیچ کس نمیدانست.
طلسم سوسن غساله
عشق تصادفی، از یک صخره مزرعه، از یک روستای دورافتاده بین کوهها و آسیابها آمده بود. آنچه مسلم بود این بود که چند روز پس از دفن دختر باقیمانده مرد ثروتمند از همسر قانونی خود در قبرستان قدیمی، شوهر با دست کوچولوی وارد خانه شد و در حالی که اشک آلود بود، کنار همسرش رفت. کلمه ای که او را در مینیاتور کوچک و جذاب کارلینیوس دارم روی دامنم گذاشت، تازه ترین و الهی ترین چیزی که می شد رویای آن را دید.
طلسم سوسن غساله : بانوی بیچاره که خود را بدون نسل میدید، دیگر در سنی نبود که بچهدار شود. تسلیم خیانت های شوهرش شدبامبینو بدون اینکه چیزی بپرسید علاوه بر این، او با فرزندخواندگی، به خود اطمینان داد که وارث خانه خواهد بود و فرزندان برادر شوهرش یک سنت هم در ثروت بزرگ این زوج شریک نخواهند بود.
غساله
غساله : از این رو، بدون مدرک به روستا بازگشت، با ظاهری خوش تیپ، با حلقه های سیاه زیر چشمانش که نشانه عشق هدر رفته بود، با خواندن رمان، با هنر خاص غافلگیر کردن زنان، و تمایل به لذت بردن. بیچاره های روستا گفتند دیوانه، اما چه پسری! ثروت خانوادگی او را به نوعی پسر طلایی تبدیل کرد، مقدس و محبوب همه. آنها جسارت او را بهانه کردند، او به هر خانه ای وارد شد.
طلسم سوسن غساله : آه، اما این نمونه از فرزندخواندگی زنان را بدون شوهر، فرنزیس ناگهانی سرایت، و مسلم بود که بسیاری از کودکان به نظر می رسیدند که ادعا می کنند خواهران کارلینهوس هستند. شاید تهمت هایی که خانواده دیگر جعل کرده اند، حتی اگر به طور جدی صحبت کنیم، فاقد چنین ادعاهایی بوده اند، نشانه هایی از حقیقت گویی.
هم آنهایی که اهل اوریولا بودند، که خانواده کارلینیوس را اینگونه می شناختند، و هم آنهایی که از توره که خانه دایی حریف خود را چنین نام می بردند، ثروتمندان و افراد صاحب قدرت بودند. اولی بزرگترین هسته دارایی را در اطراف Oriola داشت، روستایی نوشتن دعا و طلسمات که در میان درختان بلوط و بلوط های چوب پنبه گم شده بود. دومی مقر حکومت در نزدیکی S. Mathias، روستای دیگری در دره های Beja بود.
طلسم سوسن غساله : برخی موهای مشکی، قد بلند و لاغر، بینی صاف، چشمان روشن و رنگ پوستی برنزه داشتند که با لحاف های خوشمزه سایه می زدند.; آنها اهل اوریولا بودند. اما برخی دیگر هرکول و بور به نظر می رسیدند، با بینی خمیده، دندان های شکستن طلسم ماهی مردار، ریش کمیاب، و چشم های مورب منحصر به فرد در برابر بینی که با مهارت های اسپانیایی-عربی پف کرده بود. اهل برج بودند.
چون فوق العاده، عجیب و غریب! از سی سالگی به بعد، همه اوریولا از نوع پدر کارلینیوس کپی کردند. و همین اتفاق در S. Mathias در مورد نوع رخ دادبلوند از برج در سرزمین های رودا، این تصادفات مردم را به خنده انداخت، هرچند با افتخار شکستن طلسم ریزش مو توضیح داده شد، اینجا برای ما. آنهایی که از اوریولا بودند، مانند کسانی که از توره تا اس. ماتیاس بودند، به روستای خود نان دادند.
طلسم سوسن غساله : در اینجا ضرب المثل آمد – همان نان، همان ویژگی ها. و بنابراین … اکنون، هر یک از این خانوادههای متخاصم – و من هرگز نتوانستهام بدانم چرا با هم اختلاف دارند، شاید مسائل حسادت، توزیع ضعیف ارث، جاهطلبی برای ثروت یا مد روز در میان شکستن طلسم در خواب روستاها، تعطیلی انتخابات در یک سال افزایش هزینهها، به طور خلاصه، هر اصطکاک کوچکی بین این یا آن طبیعت، جایی که غرور اربابان روستایی، آنقدر تند و دقیق، جرقه هایی می زند که باعث آتش سوزی و ویرانی های صمیمی می شود – هر یک از این خانواده ها، به اربابان می گفتم.
یک روز هم نگذشته بود. بدون بحث و جدل با عکسی غنی از اختلافات، تمسخر و تحقیر، زندگی دیگری. حول این کینههای بینخانوادهای، حتی دادگاههای کوچکی تشکیل شده بود که از چهرههای بیمزه زمینداران، زنان خشک و با برکت، در دندانهای دعا برای شکستن طلسم مغازه گندیدهشان نفرین میکردند، با وسایل کم و جذابیت زیادی برای ظروف نقرهای یک خانه ثروتمند.
طلسم سوسن غساله : پیامهای کوچک، رازهای کوچک، فتنههای کوچک، در ازای چای و شیرینیهایی که عصرها برایشان سرو میکردند، و تقریباً آشنایی که این آقایان وطنی در ملاء عام به آنها میدادند. در خانه اوریولا، به عنوان مثال، لباسهای ابریشمی پسر عموی دورا د ماتیاس، نحوه لباسهای او به عنوان مادرخوانده در مراسم تعمید، آنچه که با پیانو مینواخت، و چه کسانی در آن روز شام بودهاند، میدانستند.
می گوید تا صبح تکان می خورد. و اخبار مربوط به چوب پنبه صادر شده به انگلستان، پشم فروخته شده توسط کسانی که در برج هستند، و گله، گوسفند، گاو، خوک، اسب، و… – آنقدر بد که قیمت گوسفندان را افزایش دادند تا به کشاورزان کمتر آسیب برسانند. و خوک هایشان خوب نیست، گوشت سگ، سفت تر!… هر بار که دورا در طول فصل حمام سفر می کند.
طلسم سوسن غساله : هر ماه در لیسبون در زمستان عمل می کند، بهار با پدرش در اندلس، در الگاروه، یا در مراکش و جبل الطارق می آید تا از بالای دریا به آبی دلتنه مدیترانه نگاه کند. انگلیسی بودن صخره های شیب دار، دلایلی برای سرزنش در اوریولا، و پیشگویی های ناشنوای ویرانی قریب الوقوع بود. زناناز سرزمینی که با شوهرانشان عصرها می آمدند، آنچه را که از برج می دانستند می آوردند.
در مواقعی که نیازی به آوردن آن نبود، اختراع می کردند، و مادر کارلینیوس در مورد مواردی که بین خدمتکاران قدیمی که او را گرامی داشتند، نظر می داد، پیرزن های کوچکی که او را گرامی داشتند. تو را به معشوقهشان داد، با خواب آلودگی گربههایی که از سر کار فرار میکنند، زیر پایش حلقه میزنند.
دیدگاهتان را بنویسید