
طلسم برای اجاره رفتن خانه , رسانه توسل ( جهت مشاوره خانه و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم برای اجاره رفتن خانه : یک آپارتمان بزرگ که توسط سه ردیف از چهار ستون چوبی پشتیبانی می شود. دیوارها نقاشی هایی از کارهای بودا، چانراسیگ [۱۵۰] ، تسونگ خاپا، و سایر مقدسین مشهور، علاوه بر تصاویری از تجسم های پی در پی دالایی لاما داشتند.
توسل : به محض ورود به کلکسیونرهای رسمی روسری، روسری های ارائه را از دست ما دریافت کردند. روی فرشهایی نشستیم که در هشت ردیف پهن شده بودیم.
طلسم برای اجاره رفتن خانه
صندلی من در ردیف سوم، در فاصله حدود ده فوتی از تخت لاما بزرگ و کمی سمت چپ او قرار داشت. وقتی همه نشستند، سکوت کامل در سالن بزرگ حکمفرما شد. مقامات ایالتی در حضور نایب السلطنه بودا بر روی زمین، از چپ به راست با گرانش آرام راه می رفتند. کوچار خانپو در سرشان راه میرفت، که کاسهی مبارکهای را در دست داشت که حاوی Thui مقدس (یعنی آب متبرک زرد آغشته به زعفران) برای پاشیدن روی حضار بود.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : حامل دیگ عود که با سه زنجیر طلایی آویزان شده است، حامل قوری طلایی سلطنتی و دیگر مقامات داخلی، حالا آمدند، و بی حرکت مانند عکس ایستادند، بدون اینکه به هر دو طرف نگاه کنند، اما چشمانشان و توجهشان را، انگار که بود، روی نوک بینی هایشان دوختند. دو چراغ سوز بزرگ طلایی، شبیه گلدان های گل، در دو طرف تخت سوسو می زدند. محراب بزرگ – شبیه تاج و تخت شرقی و توسط شیرها پشتیبانی می شود.
خانه
خانه : اندکی بعد چند لاما با درجه بالا، با مانتوهای زرد گشاد، آمدند. آنها یکی پس از دیگری با آرایشی موقر وارد سالن پذیرایی شدند. ما در تعلیق مضطرب بیرون ماندیم و چشم به در ورودی دوخته بودیم و انتظار داشتیم که به حضور حضرتش احضار شویم. در نهایت سه لما به سمت ما آمدند و از ما خواستند وارد یک خانه شویم ۳۳۲خط یکی پس از دیگری با قدم زدن بسیار آرام، به وسط سالن تماشاگران رفتیم.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : حکاکی شده در چوب – که حضرتش، یک کودک هشت ساله، روی آن نشسته بود، با روسری های ابریشمی بسیار ارزشمند پوشیده شده بود. حدود چهار فوت ارتفاع، شش طول و چهار عرض داشت. یک کلاه میتره زرد [۱۵۲] سر لما بزرگ را پوشانده بود، قسمتهای آویز گوشهای او را پوشانده بود، و یک مانتو زرد روی شخص او را پوشانده دعا برای شکستن طلسم بیکاری بود.
پای ضربدری نشسته بود و کف دستانش را به هم متصل کرده بود تا ما را برکت دهد. وقتی نوبت به من رسید، مداحی حضرتش را دریافت کردم و توانستم به چهره الهی ایشان نگاه کنم. لاماهای دیگر با نگاه های فرورفته به او نزدیک شدند و شکستن طلسم خرید خانه بدون اینکه به بالا نگاه کنند به صندلی های مربوطه نشستند. آرزو داشتم چند ثانیه درنگ کنم.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : اما سایر نامزدهای دعای خیر با هل دادن آرامم به جلو، من را جابه جا کردند. متوجه شدم که ۳۳۳فرزند شاهزاده دارای چهره ای بسیار روشن و روشن، با گونه های گلگون بود. چشمانش درشت و نافذ بود. کانتور صورتش طلسم زبان بند برای مادر شوهر به طرز قابل ملاحظه ای آریایی بود، هرچند که تا حدودی به دلیل انحراف چشمانش مخدوش شده بود. لاغری شخص او احتمالاً ناشی از خستگی تشریفات دربار، واجبات دینی و اعمال زاهدانه بوده است.
که از زمان نذر خوانی مشمول آن بوده است. با یادآوری سرگذشت بختیاری که اخیراً او را به این مقام غرور آور رسانده بود و پیشینیانش را به هجرت های نابهنگام واداشته بود، برای مقام والای او متأسف شدم: چه کسی می داند که آیا قبل از رسیدن مجبور به هجرت طلسم افسون برای ازدواج سریع دیگری نخواهد شد. بیست سالگی اش؟ هنگامی که همه پس از دریافت مداحی دالایی لاما دوباره نشستند.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : سولپون چنپو چای را در فنجان طلایی حضرتش از یک قوری طلایی ریخت، در حالی که چهار دستیار سولپون چای را در فنجانهای حضار میریختند. سر لاماهای صومعه مرو و خودمان. قبل از اینکه لاما اعظم فنجان خود را روی لبانش برد، فضلی به طور جدی گفته شد، که با سه بار سرود «ام آه هوم» شروع شد، و سپس دعایی به این مضمون انجام شد: «هرگز حتی برای یک لحظه چشمان نوشتن دعا برای دشمن سه قدس را از دست نده.
همیشه به ها احترام بگذارید. برکت آن سه بر ما باد. حتی بدون اینکه هوا را با حرکات اندامهایمان به هم بزنیم، فنجانهایمان را به آرامی روی لبهایمان بردیم و چای را – که خوشمزه بود – نوشیدیم و مراقب بودیم که صدایی از لبهایمان خارج نشود. سه بار چای سرو شد و سه بار فنجان هایمان را خالی کردیم پس از آن دوباره آنها را در جیب سینه خود قرار می دهیم.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : سپس سلپون ظرفی طلایی پر از برنج تقدیس شده را در مقابل حضرتش گذاشت که فقط آن را لمس کرد. مابقی بین حاضران توزیع شد. مشتی به دست آوردم که با دقت در گوشه ای از دستمالم بستم. سپس فیض زیر توسط راهبان جمع شده با جاذبه فراوان بیان شد: – گرانبهاترینبودا کامل ترین و بی همتاترین معلم است. اشتباه ترین راهنما، ساغا است . خطاناپذیرترین محافظت در دارما مقدس است.
ما این پیشکش ها را به این سه پناهگاه تقدیم می کنیم. احترام به هر یک از آنها! آقای سارات چاندرا داس نیز در همان زمان شاهد اجرای مراسم قابل توجهی برای ترجمه روح یک رئیس لاما یا خانپو به یکی از عمارت های بهشتی بود. ۳۳۴ به نظر می رسد که خانپوی معروف بر اثر آبله مرده بود. او یکی از برجسته ترین علمای تبت بود و بالاترین مقام را در دربار پوتالا داشت. روزی که مراسم انجام شد.
طلسم برای اجاره رفتن خانه : روز بیست و هفتم باردوی این رئیس لمعه بود ( ص ۳۷۱ ). یعنی فاصله چهل و نه روز بین مرگ او و ترجمه او به جهانی دیگر. (طبق گفته فاصله حالت میانی فقط برای چهل روز طول می کشد.) دالایی لاما که بر تخت خود نشسته بود، سرودی را با صدایی آرام و نامشخص خواند. پس از آن، راهبان جمع شده با صدای قبر آنچه را که لاما بزرگ گفته بود تکرار کردند.
سپس یک شخصیت ارجمند از وسط ردیف اول صندلیها برخاست و لاما بزرگ را لرد چنرسیگ (آوالوکیتهوارا) متجسد خطاب کرد و تمام اعمال رحمتی را که او به عنوان حامی قدیس تبت انجام داد، خواند. سود مردمش سپس چیزهای گرانبهایی (از جمله نمایش تخیلی هفت گنج اسطوره ای [۱۵۳] ) را به نفع روح مرحوم خانپو تقدیم کرد و گفت: «دعا می کنم که این هدایا را به نیکی بپذیرید.
دیدگاهتان را بنویسید