
طلسم تسخیر افراد , رسانه توسل ( جهت مشاوره تسخیر افراد و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم تسخیر افراد : حفظ و حراست من خواهد بود؛ اینها سلاح های تهاجمی و دفاعی من هستند و با آنها لشکر بزرگ منه را در هم می کوبم. ” پس از آن او به آرامی در مورد شایستگی های ده فضیلت بزرگ تأمل کرد. در حالی که به این ترتیب جذب مراقبه بود، حمله خود را به او آغاز کرد. او با چنان خشونت خارقالعادهای باعث وزش باد شد که قلههای کوهها را فرود آورد، هر چند ضخامت آنها یکی دو یوزنا بود.
توسل : درختان جنگل ها به اتم تبدیل شدند. اما فضیلت شایستگی فرالاونگ او را از طوفان ویرانگر حفظ کرد. خود تسیواران او آشفته نبود. منه که متوجه شد اولین تلاش او بی فایده بود، باران شدیدی را با چنان خشونت بارید که زمین را پاره کرد و تا ته آن باز کرد. اما حتی یک قطره به شخص برخورد نکرد. بارانی از صخره ها همراه با دود و آتش بود. اما آنها به انبوهی از گلها تبدیل شدند که زیر پای بودا می ریختند.
طلسم تسخیر افراد
پس از آن باران دیگری از شمشیر، چاقو، و انواع سلاح های برش، دود و آتش آمد. همه ناتوان در پای فرالاونگ افتادند. طوفانی از خاکستر و شن سوزان به زودی فضا را تاریک کرد، اما آنها مانند غبار معطر در مقابل او فرو ریختند. ابرهای گلی موفق شدند، که مانند عطر در سراسر فرود آمدند. باعث شد تا تاریکی غلیظ جو را پر کند، اما به پرتوهایی از خالص ترین نور ساطع کرد.
طلسم تسخیر افراد : منه خشمگین به پیروانش فریاد زد: “چرا به او نگاه می کنید؟ فوراً بر او بشتابید و او را مجبور کنید که از پیش من فرار کند.” منه بر روی فیل بزرگ خود نشسته و سلاح های مهیب خود را به اهتزاز درآورد، به نزدیک فرالاونگ نزدیک شد و به او گفت: “تیدت، این تخت برای تو ساخته نشده است، فوراً آن را خالی کن، این ملک من است.” فرالاونگ با آرامش پاسخ داد: “شما هنوز ده فضیلت بزرگ را انجام نداده اید.
تسخیر افراد
تسخیر افراد : اما همه آنها ناپدید شده بودند. او لشکر مان نات را دید که از شمال، مانند طوفان بزرگی بر او میآمدند. “چی!” او گفت: “آیا تنها علیه من است که چنین جمعیت بی شماری از رزمندگان جمع شده اند؟ من کسی را ندارم که به من کمک کند، نه پدری، نه برادری، نه خواهری، نه دوستی و نه خویشاوندی. ده فضیلت بزرگی را که انجام داده ام با خود داشته باش؛ شایستگی هایی که در عمل به این فضیلت ها به دست آورده ام.
طلسم تسخیر افراد : و پنج عمل انکار خود را انجام نداده اید؛ هرگز زندگی خود را وقف کمک طلسم موفقیت در همه کارها به دیگران برای کسب شایستگی نکرده اید، در یک کلام، شما باید هنوز تمام کارهای لازم را انجام نداده است تا شما را قادر سازد به منزلت عالی دست یابید. بنابراین این تاج و تخت نمی تواند مال شما باشد.” که دیگر قادر به کنترل اشتیاق خود نبود، سلاح های مهیب خود را به سمت پرتاب کرد.
اما آنها به گلدسته هایی از گل های زیبا تبدیل شدند که به زیبایی دور بدن او قرار می گرفتند. شمشیر و سایر سلاحهای او که میتوانستند به یکباره سختترین صخرهها را برش دهند، بدون موفقیت بهتر مورد استفاده قرار گرفتند. سربازان مان که امیدوار بودند تلاش های متحد آنها نتیجه بهتری داشته باشد و بتوانند فرالاونگ را از تاج و تختش بیرون کنند، ناگهان و همزمان به سوی او هجوم بردند و با نیرویی مقاومت ناپذیر به سمت او غلتیدند، صخره های عظیمی طلسم موفقیت کنکور به بزرگی کوه ها؛ اما به دلیل شایستگی های حریف، آنها به دماغه های خوبی تبدیل شدند که به آرامی جلوی پای او می افتادند.
طلسم تسخیر افراد : در آن زمان ناتس ها از روی صندلی های خود، صحنه نبرد را که بین امید و ترس معلق بود، از بالا نگاه کردند. در آن لحظه به گفت: “چطور جرات داری تظاهر به تصاحب این تاج و تخت کنی؟ آیا با شواهد غیرقابل انکار می توانی ثابت کنی که تا به حال به اندازه ای پیشکش کرده ای که مستحق این تاج و تخت باشی؟” منه رو به پیروانش کرد و پاسخ داد: اینها شاهدان من هستند، همه آنها به نفع من مدرک خواهند داشت.
در همان لحظه همه آنها با صدای بلند فریاد زدند تا به تایید سخنان مانیا شهادت دهند. “درباره تو ای شاهزاده تیدت، کجا هستند شاهدانی که به نفع تو مدرک بیاورند و حقانیت ادعای تو را برای تصاحب این تاج و تخت ثابت کنند؟” فرالاونگ پاسخ داد: “شاهدان طلسم موفقیت در امتحانات من مانند شما، انسانها یا هیچ موجود زنده ای نیستند. [۵] خود زمین به من شهادت خواهد داد. اما به چهل و هفت نفر بزرگی که در زمانی که به عنوان شاهزاده وتاندرا زندگی می کردم ساخته ام اشاره خواهم کرد.
طلسم تسخیر افراد : دست راستش را که تا به حال زیر چین لباس هایش نگه داشته بود دراز کرد و به زمین اشاره کرد و با صدای محکمی گفت: «زمین، آیا این درست نیست که در آن زمان که شاهزاده وتاندرا بودم، چهل ساله شدم. زمین با خروشی عمیق و بلند پاسخ داد که در میان لشکرهای منه مانند صدای بی شماری طنین انداز می شد و تهدید به گسترش مرگ و ویرانی در صفوف آنها می کرد. شارژر معروف منه زانوهای خود را خم کرد و پرداخت.
ادای احترام به خود مأیوس و ناراحت به کشور گریخت. پیروان او چنان تحت تأثیر ترس قرار گرفتند که هر آنچه را که مانع طلسم تسخیر عقب نشینی آنها می شد به دور انداختند و به هر طرف فرار کردند. سردرگمی و بی نظمی چنان بود که ناتس[۶] که از روی صندلی خود به شکست و پیروزی شکوهمند نگاه می کنند، هوا را با فریادهای شادی [ص ۹۱] اجاره می کنند. برهماس، ناگاس و گالونگ ها در جشن پیروزی او بر دشمنانش به نات ها پیوستند.
طلسم تسخیر افراد : همگی از بیش از ده هزار طلسم تسخیر زن شوهردار دنیا برای ادای احترام و تبریک به او شتافتند و به او گل و عطر تقدیم کردند و گفتند: “پیروزی و شکوه فرالاونگ! شرم و شکست بر منه بدنام!” کمی قبل از غروب آفتاب بود که فرالاونگ به پیروزی باشکوه خود بر دشمن مغرور خود دست یافت. در آن زمان او، گویی، در عمیق ترین مراقبه پیچیده بود.
دیدگاهتان را بنویسید