
طلسم رفع , رسانه توسل ( جهت مشاوره رفع و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم رفع : جایی که هر یک از راهبه ها تا شده روی قفسه کتاب دعا ظاهر می شدند. روی صندلی بزرگ گوتیک صومعه، در وسط گروه کر، دو شمع باعث درخشش صلیب طلایی شد، یک میتر گهگاهی روی سر کوچک موی یک صد ساله حرکت می کرد – و به سمت پشت، سایه به همه چیز هجوم می آورد، و روی میتوانی یک روزت بدون شیشه را ببینی که از آن وارد شده.
توسل : دهانم را در آغوش گرفت و مرا در برابر آن پیروز تاریک و خارقالعاده، تبدیل به یک اسیر خراب کرد. در آن زمان در کلیسا همه چیز آماده بود. از میان طاق افتاده، میتوانستم، در پای خود، گروه کر عمیق را روی تودهای زرد رنگ از ستونهایی که با نقش برجسته تزئین شده بود ببینم. از آنجا، در پرتو براندون ها، اولین نیمکت های بلوط با مکان های جداگانه ظاهر شد.
طلسم رفع
غبارآلود و پر از مهتاب. سپس کلیسای بزرگ، با مجسمه های مثله شده، توری در قطعاتروی زمین، طاقچهها، بسیار، متروک، و بازیها و هوسهای نور و سایه، جلوههای صحنهنگاری مهیبی را پدید میآورند، که از آشفتگیهای آن، در پسزمینه، محراب بلند با شکوه و شکوه، در میان دود، خودنمایی میکرد. بخور دادن، و پرواز کبوترهای وحشت زده.
طلسم رفع : پیرمرد فانوس را دوباره روشن کرد. در وسط خانه نوعی هارپسیکورد قهوهای بزرگ با کلیدهای مسی اکسید شده وجود داشت که سیمهای آن موسیقی از آنجا میآمد. با یک حرکت آرام مرا به سمت کیبوردی که فانوس باز را روی سینه اش گذاشته بود، برد. و یک دستنوشته ضخیم از موسیقی را باز کرد، آن را روی قفسه گذاشت و به من اشاره کرد.
رفع
رفع : و او این استعداد را داشت که هر بدبختی را که به او نزدیک می شد به روح شیطانی شیطانی هایش بکشاند. آه، کمبود انرژی بدنی نبود که من را از تمام کردنش باز داشت – او لاغر، استخوانی، تقریباً فرسوده بود… اما دیدن او مرا شرمنده کرد! با کوچکترین انگیزه ای توانستم او را از پا درآورم. اما یک حیرت وحشتناک، یک وحشت غیرقابل توضیح، یک شیفتگی که نمیدانستم چگونه تعریفش کنم.
طلسم رفع : که روی انبوهی از سیم ها که در آن نزدیکی بود بنشینم. موسیقی با شکنجه نوشته شده بود، با اصلاحیههایی پوشانده شده بود، و با ارجاعات حاشیهای در هم آمیخته بود. کار شماست؟ من پرسیدم. الل سر تکان داد. و شروع کرد؛ اسقف اعظم قبلاً در محراب بود و سخنرانی می کرد ، و سر و صدای کسانی که زانو زده بودند در موزاییک های کلیسا به صدا درآمد.
سپس پیرمرد شروع به به صدا درآوردن زنگ می کند و من دوباره ترس خود را احساس می کنمشکل بگیرد، و اندوه من به جادوگری زیاده روی می کند. به طور فزاینده ای در اطراف حواس من، این مبارزه خشمگین دو مایع متضاد فسفر و زمزمه، که کم کم خود را پاک می کنند، زمانی که ادراک من موفق می شود تعالی خود را تثبیت کند. یکی مدعی فرقه جنگل، آب و صخره است.
طلسم رفع : این روح بزرگ بت پرست طبیعت است که جهان های یک زندگی خارق العاده را به حرکت در می آورد و در غرش امواج صدا دارد و گل ها و مجمع الجزایر را می سازد و از صخره ها جرقه می زند که آهن را گاز می گیرد و اشک می ریزد. شیر در برگ های پاره شده از درخت انجیر. او مسن ترین است، او قوی ترین است: و در هر نوبت تلاش می کند تا با جسارت قهرمانانه حاکمی که از قلمروش رانده شده است.
دوباره خاک را تسخیر کند. نمادی از اسرار باستانی است، دیگری. و ترسناک و تاریک از تپه ای که یک شب عده ای از سربازان ولگردی را به صلیب کشیدند پایین آمد. موعظه روزه و توبه در حالی که نامردی را فضیلت میدانم و نمیدانم طراوت مرگ چیست، به دنیا فریاد شکستن طلسم مغازه زدم که میآیم کار زن را از بین ببرم. و در میان همصدایی چنگ ها، در گروه کر سرافیم ها، آنها به دقت بررسی می کنند.
طلسم رفع : لاتین های تفتیش عقاید که به آنها دستور می دهد به نام رحمت آسمانی بمیرند. -قدیمی! توجه کنید که چگونه به نظر می رسد حتی به صدا در آمدن زنگ ها نبرد دو لژیون را آشکار می کند. آن ناقوسها برای کلیسا شکستن طلسم ازدواج پسر هستند. اما آن دیگران مرتد شدند و قیام کردند. به نظر می رسد که دستان رهبر ارکستر شما که به کیبورد آسیب می زند، از دو نوازنده مختلف اطاعت می کند، بدون اینکه ریتمی را بشکند.
در نوعی ساباط هنری، در عوض پارسا و شیطانی با یکدیگر می جنگند. برای لحظهای، همه اینها به نظرم نشانهای از یک روانپریشی شکستن طلسم نحسی عجیب و غریب است که در خشم ذهنی این شب در من ایجاد شده است. تلاش میکنم تا آرامش قبلیام را بازیابم، شروع میکنم تا ببینم آیا میتوانم تواناییهای تحلیلی و انتقادیام را هماهنگ کنم، و آیا میتوانم وضوح قضاوتم را با خونسردی دوباره برقرار کنم.
طلسم رفع : شاید این من هستم که دوتایی هستم ، و نه آن شکلی که من را احاطه کرده شکستن طلسم گنج مار است. عملیات ذهنی من هستندتکه تکه شده و بی همتا، گویی داس مغز من کروی را به دو تخمک کاملاً مساوی تقسیم نکرده است، بلکه آن را به طور نابرابر تقسیم کرده است، لوب بزرگتر، لوب کوچکتر… و هر کدام به روش های ناسازگاری برای وجود. با این حال، این فرضیه موهای من را سیخ می کند.
خداحافظ هارمونی کارکردگرایی ذهنی! عدم اطاعت از همان نیروی هماهنگ کننده و هدایت کننده! برای هر نیمی از شکستن طلسم دعانویس بدن من، یک محفظه حیاتی متفاوت از دیگری، انرژی متفاوت، شخصیت دیگر، انگیزه دیگری… فعالیتهای جزئی، مغزهای مجزا، در این مناطق مختلف مغز من بدون پادشاه یا قلعه بیدار میشوند و با طبیعت بلندشان برخورد میکنند.
طلسم رفع : مانند مستبدان کوچک در بزرگان رقیب. دوگانگی در نهایت از این هرج و مرج مغزی مانند یک جنون دو سر وحشتناک بیرون میآید: منظورم این است که دو نفر در یک بدن، با هم بحث میکنند، همدیگر را به هم میزنند، همدیگر را تعقیب میکنند، یکی برخلاف میل دیگری حرکت میکند، و تلاشهای یکی را باطل میکند. : و هیچ کس اجازه نمی دهد شریک زندگی خود بخوابد یا استراحت کند.
اما این است. مثبت این است – این دو برادر شرور که قسم خوردند یکدیگر را نابود کنند با یک ضربه: برادرکشی هایی که همان انگیزه همدیگر را می کشانند و منتظر لحظه ای هستند که بتوانند خون یکدیگر را بنوشند.
دیدگاهتان را بنویسید