
طلسم نمک , رسانه توسل ( جهت مشاوره نمک و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم نمک : که برای همیشه پایتخت را ترک کرد. انفجار در استان مهیب بود. آنها به محض ورود کالسکه با یک آهنگ سیاه از او استقبال کردند که اولین نمایش فیلارمونیکا بود:چهار نجار که نی های برنجی را بوق می زدند، یکی شکم دیگ مانند یک قلدر روی ظروف ناله می کرد و یکی از زابومبا، یک ماکانجو، دسته را به پسرها می داد. از آنجایی که نوازندگان چیزی جز راهپیمایی ایون که با عجله برای راهپیمایی های هفته مقدس تمرین می کردند.
توسل : نمی دانستند، با این طبل تشییع جنازه به سرعت در خیابان ویلای بزرگ و در میان پرتوهای کالسکه ای که در آنجا بود، ادامه دادند. نوشیدنیهایش را رها میکند، در راه بالا، و خندهای خاص مانند یک کشیش، که باعث میشود رعشه بر ستون فقراتت بیفتد. در چند روز عروسی برگزار شد که خورخه میگل بدون کنجکاوی به آن رفت و مصمم بود.
طلسم نمک
که مشکل سرنوشت خود را با معیاری از اراده رواقی حل کند که تمام وحشیگری او به عنوان یک ولگرد رام نشدنی در برابر آن نقش بسته بود. در ابتدا، همسرش چیزی جز نوعی تقوای پرمدعا را برانگیخت: کوچک، کمی بلوند، با گوشهای کوچک، دهانی پاک در چهارگوش چانهای که تقریباً مردار است، و تمام لطف زندگی در کودکانهی مالیخولیا. چشم. . مطمئناً به خاطر زیبایی او نبود که این عروسک کوچک بیعیب چیزی شبیه به اغواگری را در ذهن شوهرش اعمال کرد.
طلسم نمک : اما وقتی که اندکی از آسایش یک خانه استانی، دلتنگی ادبی او برای لیسبون کم شده بود، ناگهان، یک روز صبح، خورخه میگل از دیدن کار همراهش برای او احساس غرور مبهم کرد. متوجه شد که موهایش خوب است، پیشانیاش متفکر بود، و سخنان کوتاه او چیزی نافذ در آنها داشت، گویی از قصد یک پرستار جدی گرفته شده بود.
نمک
نمک : در همین حال، روز روشنتر میشد، و وقتی زمان رفتن فرا رسید، خورخه میگل، که برای آخرین بار به بالکن رسید، به طور اتفاقی روی نرده یک تکه کاغذ سوخته را دید که دو خط سریع نوشته روی آن خوانا باقی مانده بود. او این مطلب را خواند: «علاوه بر این، عزیزم، برای مشهور شدن باید دور زندگی کنی و هرگز دوستان صمیمی نداشته باشی.» تحت همین تاثیر شهادت بود.
طلسم نمک : لباسهای تیرهشان، به سختی مبلمان را برس میکشند، انگار در پرواز پروانهای هستند، دستهای آهستهشان به کشف راحتکردن خانه بدون لمس اشیاء هدایت میشد، درک زیرکانهای از تمرکز مراقبت روی کابینت کتاب، به ترتیب کاغذها، در فیلتر نور، در گلهای روی میز، همه اینها که میتوان گفت اتفاقی است.
گاه به نظر میرسید که از بدخواهی لحظه شکستن طلسم گنج حیلهگری ناشی از به دام انداختن او با شناخت آن زندگی است. از دو نفر که در ابتدا بسیار ترسناک بود. این شیفتگی که ابتدا از خودخواهی غرورآمیز ناشی از احساس زندگی بدون اصطکاک، با غذا به موقع و به خوبی آماده شده بود. از رفاه دائمی ثروت، که در برابر زبان های غریبه دفاع می کرد.
طلسم نمک : کم کم از شکمش به هوش می آمد و هیکلش، سخت، محو می شد که در نیمه نور فروتنی یک راهبه، رنگ پریده و مانند سایه. از بهشت، ساعتهای آرام مطالعهاش را با اشتیاق میگذراند که ازدواج او را مثمر شکستن طلسم مرگ ثمر میسازد، اگر سرنوشت مردان نابغه نبود که نمیتوانستند خود را بدون انحطاط در فرزندان خود تبلیغ کنند.
سپس شروع به دیدن همدمش در همه جا، در ایده ها و خواندن هایش، در رختخواب، در کنارش، با چشمان بسته و بیدار، در راه رفتن های دور در حومه شهر، در نوک قلمش، با چشمان بسته و بیدار، مشاهده کرد. در محاسبات کسب و کار او، یکباره شکستن طلسم کهنه علت و غایت، خیال و واقعیت همه ویژگی های بی رحمانهکه او را به باکتری شناس برجسته انحطاط اجتماعی کشورش تبدیل کرده بود.
طلسم نمک : به نظر نمیرسید که او متوجه این پایین آمدن هواپیمای روانی شوهرش شود، اما به نظر شکستن طلسم ازدواج پسر میرسید که او فقط به این فکر میکرد که توجه او را به سمت آثار ادبی قدیمیاش معطوف کند، او را از تجربیات قتلعام دهکده دور کند، کتابهای مطالعه را در دسترس او قرار دهد، علاقهمند شود. در گذشته ژورنالیستی خود بدون حسادت و حتی انتقال به خود.
از طریق توصیه های او، موضوعاتی را که به بهترین وجه می توانست او را در جهت مودبانگی سابقش به عنوان یک نویسنده راهنمایی کند. در عرض چند ماه تسلط به حدی بود که روح او کاملاً به بدن او منتقل شده بود. یک شب در ماه نوامبر، پس از برداشت انگور و زیتون، این اتفاق افتاد که آن دو با دقت به حسابهای مزرعه نگاه کردند، ناگهان متوجه شد.
طلسم نمک : که وقت آن رسیده است که از عفت مالی که در آن زندگی میکردند، رها شوند. از آنجایی که ثروت این زوج هرگز بهتر یا بدتر از الان نبوده است، این موضوع خورخه میگل را شگفت زده کرد، گویی به قول همسرش به خاطر عدم اقدام او توبیخ نوشتن دعا طلسم شده بود. الا، بدون اینکه مزاحم شود، به طور تصادفی یک کاغذ از روی میز برداشت، یک خودکار برداشت و پس از محاسبه های کوچکی که با خط پرپیچ و خم انجام شد.
با صدای شیرین چوبی خود شروع به گفتن کرد که تاک ها پیرزن هستند، فیلوکسرا. در، زمین راکد تولید بدون کود، شراب بدون بازار، کیفیت وحشتناک تولید. و در مورد زمین غلات، مقداری از آن به دلیل بی دقتی آماده سازی، آنچه را که باید داشته باشد، به بار نمی آورد، و بخشی دیگر از آن با خار و گل سرخ پوشیده شده بود، فقط در اوایل پاییز چراگاه بزها بود. چوپان های دزدیده در محله چاره، بازسازی کامل رژیم کشاورزی در چهار سال بود.
طلسم نمک : در زمینهای آیش، مزارع آمریکایی را راهاندازی کنید، باتلاقهای سیارا را دوباره با عناصر شیمیایی لازم برای کشت فشرده آغشته کنید. بنگاه جدید به کاپیتان هایی نیاز داشت که به نوعی به خاطر فروتنی نسبی دارایی هایش گران تمام می شدند. اما آنها می توانستند کم کم شروع کنند و برای آن پس انداز سه سال زندگی استانی شاید کافی باشد و فعالیت و هوشیاری او بقیه کار را انجام دهد.
تصمیم گرفته شد که کار در سال جاری آغاز شود و عادات تنبل خورخه میگل از بین برود، زیرا زندگی یک کشاورز مستلزم اهتمام مداوم در کار، و هوشیاری تا حد امکان روشمند و منظم بود. حالا باید دید، همسرش با لبخند به او اعتراض کرد که آیا او با دقت به قولش عمل خواهد کرد یا خیر. این زندگی متفکرانه هر روز شما را بیفایده میکرد، و شما را به عمل فرا میخواند تا از فکر کردن به بیهودگی خسته شوید.
دیدگاهتان را بنویسید