
دعانویس برای وسواس فکری , رسانه توسل ( جهت مشاوره فکری و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعانویس برای وسواس فکری : پس این نصیحت را بپذیر ای راهب: بشنو ای شایسته! زحمت نکش، تا زمانی که در لذت بیوقفه از آرامش خود زندگی میکنی، درنگ کن، آنچه را که اصیل است برای خودت نگه دار، شایسته، به هیچکس دیگری آموزش نده! »پس از این سخنان راهبان به مارو شیطان گفتم: «من تو را خوب می شناسم ای شیطان، امید را رها کن: «او مرا نمی شناسد»، تو مارو شیطان هستی.
توسل : من کاملاً بیدار شده ام. اما اکنون، ای شیطان، شاگرد کامل حقیقت را نشان می دهد: او همیشه یکسان می ماند. اما اکنون، ای شیطان، شاگرد کامل حقیقت را نشان نمی دهد: او همیشه یکسان می ماند. اما اکنون ای شریر، شاگرد کامل را بیرون بیاور: او همیشه همان می ماند اما اکنون، ای شریر، شاگرد کامل را نکش: او همیشه یکسان می ماند.
دعانویس برای وسواس فکری
چطور ممکن است؟ کامل،[S. 605]شیطان، هذیان را انکار کرده است، که نجس می کند، دوباره هستی را می کارد، وحشتناک می کند، رنج می آورد، به نوبه خود زندگی، پیری و مرگ می آفریند، از ریشه آن را قطع می کند، آن را مانند کنده خرما ساخته است تا دیگر نتواند جوانه بزند. دیگر توسعه نمی یابد. همانطور که ای شریر، درخت خرمایی که تاجش بریده شده است دیگر نمی تواند رشد کند.
دعانویس برای وسواس فکری : و تو با من از روی همدردی محبت آمیز صحبت نمی کنی ای شریر، بلکه از روی همدردی نفرت انگیز. زیرا اینها، ای شیطان، افکار توست: “کسانی که گوتامو زاهد حقیقت را به آنها نشان دهد، علیه حکومت من شورش خواهند کرد.” اما زاهدان و کاهنان ناقص بیدار و شریر بودند که به شما اعلام کردند: ما کاملاً بیدار شدیم. اما من، شیطان، که به تازگی کاملاً بیدار شده ام، به شما اعلام می کنم.
فکری
فکری : کسانی که خود را مقدس میپنداشتند، کاملاً بیدار شدهاند، اما شاگردان و پیروانی نیاوردهاند، حقیقتی نشان ندادهاند، نمیخواهند شاگردی داشته باشند. بدون اینکه شاگردان و جانشینی بر جای بگذارند، بدون اینکه حقیقت را نشان دهند و بخواهند جانشینی بخواهند، مردند و پس از انحلال بدن، به حالات نفیس وجودی دست یافتند.
دعانویس برای وسواس فکری : اکنون نیز ای شریر، انسان کامل دچار هذیان می شود، هذیان گویی که نجس می کند، دوباره هستی می کارد، وحشتناک است، رنج می آورد، و به نوبه خود زندگی، پیری و مرگ ایجاد می کند، انکار می شود، از ریشه جدا می شود، مانند کنده خرما ساخته می شود، به طوری که دیگر نمی تواند جوانه بزند، دیگر رشد نمی کند.» به این ترتیب مارو ساکت شد و برهما گرفتار شد.
به همین دلیل این روایت را دیدار برهما نامیده اند. ۵۰. قسمت پنجم گفتار دهم مرجع من شنیدم که زمانی ماهاموگالانو ارجمند در سرزمین باگرها، نزدیک شهر سوسوماراگیرام، در جنگل جنگل بهساکاخا اقامت داشت. در آن زمان ماهاموگلانو ارجمند در محوطه ای قدم می زد. اما مارو آدم بدی بود[S. 606]به معده ماهاموگلانو ارجمند سوار شد و در روده مستقر شد.
دعانویس برای وسواس فکری : آنگاه محمودقلانوی ارجمند با خود اندیشید: «شکم من به اندازه یک گونی پر از لوبیا چیست؟» و آن بزرگوار گام های خود را متوقف کرد، به داخل خانه رفت و روی صندلی خود نشست. ماهاموگلانو ارجمند آنجا نشسته بود به دقت خود را تماشا کرد. و ماهاموگلانو ارجمند مارو شریر را دید که در شکمش نشسته بود و در روده هایش نشسته بود و او را دید.
به او چنین گفت: »از اینجا برو ای شیطان از اینجا برو ای شیطان! آفت کامل و مرید کامل را نگیر که رنج و بدبختی تو را طولانی کند.» اما مارو شیطان با خود اندیشید: «پس این زاهد بدون اینکه واقعاً مرا بشناسد یا ببیند، با من صحبت میکند. زیرا حتی او که استاد اوست، مرا به این سرعت نمیشناخت: این مرید چگونه باید مرا بشناسد!» اما ماهاموگلانو ارجمند به مارو شیطان گفت: با این حال، من تو را می شناسم.
دعانویس برای وسواس فکری : پسر بد، امید را رها کن: «او مرا نمی شناسد»، تو مارو، آن آدم بد. اما تو ای شیطان، با خود فکر کن: این زاهد بدون اینکه واقعاً مرا بشناسد یا مرا ببیند، با من سخن می گوید. زیرا حتی او که استاد اوست، مرا به این سرعت نمیشناخت: این شاگرد چگونه میتوانست مرا بشناسد!» سپس مارو شیطان فکر کرد: “او واقعاً مرا شناخت و دید.
این زاهدی که با من اینگونه صحبت می کند.” و مارو شیطان از دهانش پاشید.[S. 607]افتخار و احترام {۳۳۳}ماهاموگلانو دعانویس برای گنج بیرون آمد و پشت پرتوی در ایستاد. و ماهاموگلانو ارجمند مارو را دید که روبه روی شریر ایستاده بود و با دیدن آن چنین به او گفت: “پس من تو را اینجا می بینم، پسر بد! امید را رها کن: «او مرا نمی بیند»، این پسر بد، به تیر دروازه تکیه داده ای. – خیلی وقت پیش، ای شریر، من زمانی مارو بودم و اسمم دوسی بود.
دعانویس برای وسواس فکری : خواهری داشتم که نامش کخی بود. تو پسر آنها بودی، تو آن زمان برادرزاده من بودی. در آن دعا برای شفای بیمار سرطانی زمان اکنون، شریر، کاکوساندو عالی، مقدس و کاملاً بیدار در جهان ظاهر شده بود. اما اکنون کاکوساندو، شرور، اعلا، قدوس، که کاملاً بیدار شده بود، یک جفت شاگرد داشت که به نامهای والت دانش و والت زندگی، جفتی عالی و برجسته شناخته میشدند.
زیرا مهم نیست که چه تعداد شاگرد، شرور، کاکوساندو عالی، مقدس، آنها را کاملاً بیدار کرده بود: هیچ یک از آنها نمی توانستند به قدرت ارجمند دانش در هنگام توضیح قانون نزدیک شوند. و همینطور هم شد، شریر، که والت دانش ارجمند به تدریج به «والت دانش، والت دانش» معروف دعانویس برای گشایش کار شد. نیروی ارجمند زندگی، از سوی دیگر، شیطان، در دل جنگل یا زیر درختی تنومند یا در خلوتگاه خالی می ماند و به راحتی در انحلال ادراک غوطه ور می شد.
دعانویس برای وسواس فکری : روزی شیطان، نیروی حیات ارجمند که زیر درختی بزرگ نشسته بود، در انحلال ادراک غوطه ور شد. سپس مردم شریر، شبانان و مردم روستا، نیروی حیات ارجمند را دیدند که در انحلال ادراک گم شده بود. در پای درختی بزرگ نشسته بود و دعانویس برای افسردگی چگونه او را دیدند. و به راحتی در انحلال ادراک فرو رفت. روزی شیطان، نیروی حیات ارجمند که زیر درختی بزرگ نشسته بود، در انحلال ادراک غوطه ور شد.
سپس مردم شریر، شبانان و مردم روستا، نیروی حیات ارجمند را دیدند که در انحلال ادراک گم شده بود، در پای درختی بزرگ نشسته بود و چگونه او را دیدند. و به راحتی در انحلال ادراک فرو رفت. روزی شیطان، نیروی حیات ارجمند که دعانویس برای گشایش بخت زیر درختی بزرگ نشسته بود، در انحلال ادراک غوطه ور شد. سپس مردم شریر، شبانان و مردم روستا، نیروی حیات ارجمند را دیدند که در انحلال ادراک گم شده بود.
دعانویس برای وسواس فکری : در پای درختی بزرگ نشسته بود و چگونه او را دیدند.
دیدگاهتان را بنویسید