
دعا برای حل مشکلات , رسانه توسل ( جهت مشاوره مشکلات و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای حل مشکلات : در دوران کنونی، احساس محبت نسبت به او که مدتها با او ارتباط صمیمانه ای داشتند، قویاً بیدار شد و در دل آنها می درخشید. تحت تأثیر آن احساس طبیعی، مهربانانه و لطیف، جلو آمدند و بر گاوداما سجده کردند و به او گفتند: (ص ۲۳۲) پسر عزیزم، چطور شد که مدتی از ما دوری. ما خیلی خوشحالیم که شما را بعد از یک غیبت طولانی می بینیم.
توسل : بودا که نسبت به چنین صحنه و زبانی بیتفاوت بود، فوراً میدانست که خواستههای واقعی آن زوج خوب چیست، و به چه نحو میتوانست لطف بزرگی را که در زمان وجود قبلی از آنها دریافت کرده بود تصدیق کند. او به آنها موعظه کرد: عالی ترین قانون. آنها کاملاً مسلمان شدند. صبح روز بعد آنها خوشحال شدند که بهترین غذا را به معلم بزرگ خود و شرکت او عرضه کنند.
دعا برای حل مشکلات
در همین حال آنها این درخواست را از او کردند: “در طول زندگی های بسیار ما هر دو همیشه با خوشحالی متحد بوده ایم: حتی یک کلمه شکایت یا دعوا بین ما نگذشته است. ما دعا می کنیم که در وجودهای آینده، همین عشق و محبت ما را به هم پیوند دهد.» درخواست آنها با محبت پذیرفته شد و بودا، در حضور جمعی بزرگ، آنها را در میان همه مردان و زنان مبارک و شاد اعلام کرد.
دعا برای حل مشکلات : فرمانروای مملکتی که این اتفاقات رخ داد، به شدت بی فرزند بود، بودا را دعوت کرد تا بیاید و از مهمان نوازی او در خانه اش پذیرفته شود. شاهزاده تعدادی از لباس های خود را در راهی که بودا قرار بود دنبال کند، گذاشته بود، به این امید که با پا گذاشتن بر روی آنها، فضیلت خاصی را به حل اختلاف بین زن و شوهر او منتقل کند، که به موجب آن، هدف جدی خود را محقق کند.
مشکلات
مشکلات : عالی ترین Phra در سراسر کشور سفر کرد و راه درست را به بسیاری موعظه کرد و آموزش داد. نوکیشان بیشماری وارد یکی از چهار راه شدند، و بسیاری به یکباره رهایی را به دست آوردند. او در شهر سنتومارگیری به خیرینی که به او و شاگردانش غذا داده بودند موعظه می کرد. در میان شنوندگان دو نفر به نامهای ناکولاپیتا و ناکولاماتا، زن و شوهر، از نژاد پونها بودند. در طول بسیاری از زندگی های متوالی قبلی، آنها این شانس را داشتند که پدر، مادر، عمو، عمه بودا باشند.
بودا در خانه ایستاد و از ادامه دادن امتناع کرد.در همین حین به آناندا اشاره کرد تا لباس ها طلسم دعا برای ثروتمند شدن سریع را دربیاورد.این کار بر همین اساس انجام شد و باعث ناامیدی عمیق شاهزاده شد.پس از صرف غذا، گائوداما به او توضیح داد که او و همسرش در دوران زندگی قبلی خود بودند. با تخم مرغ زندگی می کرد و پرندگان زیادی را کشته بود.
عقیم بودن فعلی آنها مجازات عادلانه تجاوز قبلی آنها بود. اما خلق و خوی خوب واقعی آنها پس از جبران گناهان گذشته، فرزندانی خواهند داشت. هر دو از [صفحه ۲۳۳] این خبر بسیار خوشحال شدند. آنها به بودا ایمان آوردند، حالت تاوتاپان را به دست آوردند و بدین وسیله وارد جریان کمال شدند. ایمان آنها به کلام بودا نتیجه بسیار خوشحال کننده ای را برای آنها به همراه داشت.
در تمام مدتی که پس از باران سپری شد، بودا در سراسر کشور سفر کرد، به کارهای خیرخواهانه همیشگی خود مشغول شد و بسیاری دعا برای چشم نظر را در میان انسان ها و نات ها به ایمان آورد. در کشور گاروریت، در دهکده ای از پونهاس به نام ماگولیا، رئیس مرد، یکی از ثروتمندترین افراد آن محل، دختری داشت که زیبایی او برابر با دختر ناتس بود.
شاهزادگان، اشراف و پونه ها از او بیهوده درخواست ازدواج کرده بودند. دختر مغرور هر پیشنهادی را رد کرده بود. در روزی که پدرش گائوداما را دید، از زیبایی مردانه و رفتار متین او تحت تأثیر قرار گرفت. او در درون خود گفت: این مرد برای دختر من همتای شایسته است. در بازگشت به خانه نظرات خود را با همسرش در میان گذاشت.
روز بعد، دختر با پوشیدن بهترین لباس و گرانترین لباسهایش، هر سه با گروهی بزرگ به صومعه دزتاون رفتند. پدر با اعتراف به حضور بودا، از دخترش دعای تسخیر قلب مرد از راه دور خواست تا اجازه حضور در او را داشته باشد. بودا بدون اینکه جوابی بدهد، یا کمترین نشانه ای از پذیرش یا امتناع بدهد، برخاست و به فاصله کمی عقب نشینی کرد و اثر یکی از پاهایش را پشت سرش روی زمین گذاشت.
همسر پونا که در علم تفسیر علائم شگفتانگیز ماهر بود، در یک نگاه متوجه شد که آثار روی چاپ نشان میدهد که مردی دیگر تحت کنترل احساسات نیست، بلکه حکیمی است که از ظلم خیال رهایی یافته است. او نظرات خود را به شوهرش که وقاحت داشت به حضور بودا برود و همان پیشنهاد را تجدید کند، در میان گذاشت.
بودا با فروتنی پاسخ داد: «پونا، من پیشنهاد تو را نه می پذیرم و نه رد می کنم؛ به نوبه خود، به آنچه می خواهم بگویم گوش کن.سپس ثروت با دعا به بیان اینکه چگونه دنیا را ترک کرد، در برابر وسوسه مان مقاومت کرد، شش سال در خلوت زندگی کرد و خود را از شبکه هوس ها رها کرد، ادامه داد.
او با بیان [ص ۲۳۴] نتیجه گرفت که پس از تبدیل شدن به بودا، او در پایان این آموزش، پدر و مادر هر دو در ایالت تاوتاپان مستقر شدند. دختر از امتناع خود بسیار آزرده شد و احساس تنفر شدیدی نسبت به کسی که او را رد کرده بود حفظ کرد. پدرش او را به کشور کوتهامبی برد و در آنجا به حاکم پیشنهاد شد و او با غلبه بر جذابیت هایش او را به مقام ملکه اول رساند.
در کشور کوتمبی سه مرد ثروتمند زندگی می کردند.این سه مرد ثروتمند بودند. مردانی که در فصل بارانی هر سال به پانصد گوشه نشین که از رشته کوه هیمالیا می آمدند غذا می دادند تا از آنها نگهداری کنند. به کشور خود و موعظه قانون. دعوت پذیرفته شد. آنها به خانه بازگشتند و برای اقامت بازدید کننده برجسته هر یک از آنها یک صومعه ساختند.
وقتی همه چیز آماده شد، بودا با حضور پانصد شاگرد به کوتهامبی رفت. او فصل نهم را در آنجا گذراند. او در طول اقامت خود به نوبت در هر یک از سه صومعه زندگی می کرد و مرد ثروتمندی که در صومعه اش اقامت گزید به وفور حمایت می کرد.
دیدگاهتان را بنویسید