
دعای بازگشت معشوق از دست رفته , رسانه توسل ( جهت مشاوره رفته و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعای بازگشت معشوق از دست رفته : در حالی که در کرانههایش بیشههای خنک و بینظیری وجود داشت که شاخههای آویزانش نسیمهای تند به هم میزدند. پرنده ای آوازخوان در هر شاخه ای که نت های شادش را روح موسیقی می ریزد انبوهی عظیم، فراتر از قدرت شمارش، در دشت حرکت کردند. برخی به ظاهر غریبه در میان نخلستان ها پرسه می زنند و گل ها را می چینند یا از میوه های خوش طعم می خورند.
توسل : برخی از بازدیدکنندگان ظاهراً از جهانهای بهتر، در اینجا منتظر میمانند و مانند مهمانان مورد انتظار تماشا میکنند. در حالی که فرشته دیوها، ملبس به بی گناهی، که چهره هایشان از خرد می درخشد، از عشق می درخشد، با استقبال محبت آمیز به هر مهمانی که می آید، خوشامد می گوید، با نصایح محبت آمیز، کمک، راهنمایی و راهنمایی می کند. و همانطور که نگاه می کرد.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته
جمعیت بی شمار و بی قرار به نظر می رسید همیشه در حال تغییر هستند، همیشه در حال حرکت هستند، به طوری که این دشت، در مقایسه بزرگ با کوچک، مانند ایستگاهی در نزدیکی یک شهر سلطنتی، بزرگتر از لندن یا بابل قدیم به نظر می رسید، جایی که همه جاده ها از برخی امپراتوری وسیع ملاقات میکند.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : و بسیاری از کاروانها یا قطارهای جارو، جمعیت همیشه در حال تغییر را بیاورند و از بین ببرند. این دشت، دره ای مرزدار، عمیق و ساکن، همان دره رویای ترسناکش که از آن سوی دیده می شود.
رفته
رفته : با فرشی از سبزترین و پر رنگها و گلهایی با رنگهای مختلف تزئین شده، که بوهای مرکب آن هوای مطبوع را پر میکند، جایی که درختهایی خوشنظر و برای غذا خوب، به وفور فراوان و خودجوش. رشد. نهر زندهای، شفافترین شفاف، با زمزمههای ملایمی که در امتداد دشت زخمی شده، سطحش با گلهای نیلوفر آبی درخشانتر از آن چیزی است که چشم فانی روی زمین دیده بود.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : که مه های برآمده اش همه از نوری که دائماً در حال تغییر است می درخشد، مثل ابرهایی که از بالای غروب خورشید می گذرد، از میان آن همچون شیشه ای می گذرد. تاریکی دیدم قطارهای تشییع جنازه بیشماری، در لباس سمور، با موسیقی موقر و با آجهای سنجیده که مردههای خود را به انبوه تپههای تشییع جنازه میبردند.
به ضخامت تپههایی که در طول روز زنده با زحمت صبور، چوبزنان محکم پشت سر، در حالی که جنگلها را برای طلایی پاک میکردند. دانه، و شعلهور میشوند وقتی سایههای غروب فرود میآیند، جنگلهای درخشان را با سیلهای نور و سایههای شبحآلود پر میکنند: بنابراین این تودههای تشییع جنازه دود پیچخورده و شعلههای تروقشان را میفرستند.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : شعله های آتش مشتاق دعا برای بدست اوردن عشق از دست رفته گوشت یک نوزاد را می بلعد. در اینجا بازوهای دوست داشتنی که طفل شیرخوار برخاسته اند. در آنجا ناله های بلند زاری می کند که عزیزی از دست رفته است. در اینجا خوشامدگویی شادی به آن عزیزی که پیدا شد. و در آنجا قطار تشییع جنازهای را دید که جسدی در لباسهای دولتی به دوش میکشید، شیپور، صدای صدف و طبل به صدا در میآید.
در حالی که بسیاری از عزاداران در اندوه خاموش تعظیم میکنند، و بیوهها و یتیمان نالهای بلند بلند میخوانند، اما برای پدر. یک محافظ گم شده است. و در حالی که شعله های آتش روغن های معطر را می لیسند، و در اطراف آن شکل بیهوده می چرخند و خش خش می کنند، ناظری مشتاق از دنیایی بهتر، شوهرش را به آغوش بازش خوشامد می گوید، بار سنگین شکوه و قدرت را کنار می زند.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : در حالی که منتظر شیاطین و شادمان است. در انبوه قدرت او محفوظ است و فضلش برکت داده شده با شادی گام های ناعادلانه اش را به جلو و بالا می برد، به سمت آن صندلی های سعادتمند که در آن همه ذخایر وظایفش به خوبی انجام می شود، از قدرت به خوبی استفاده شده و ثروت در مهربانی داده شده، دور از دسترس دزدان جمع آوری شده است.
جایی که پروانه ها نمی خورند و زنگ می زنند نمی توانند فاسد کنند. قطار دیگری نزدیک انبوهی میآید که از آلوئه، چوب صندل و کاسیا ساخته شده است، و آغشته به روغنهای عودکننده، و پوشیده از ابریشم و پر از نادرترین گلها، جایی که مقامات تیرهنشان جامههای دولتی میپوشند. ارغوانی، تزئین شده با سنگهای قیمتی، که کلمه اش قانون ملتی لرزان بود، که تکان دادن سر با عصبانیت مرگ به بالا یا پایین بود.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : هیچ عزاداری دور این توده گران قیمت جمع نمی شود. مردم از ترس از چشم ها دور می شوند. اما سربازان عبوس در آنجا مراقب و نگهبان هستند در حالی که شعله های مشتاق آن دست های بی اعصاب را می سوزاند که اغلب برای تهدید یا فرمان بلند می شوند، چشمانی را که دربار را پر از ترس کرده بودند بمکید و فقط از این همه شکوه سلطنتی باقی مانده است.
اما اینجا همان پادشاه به چشم میآید، زیرا ارغوانی سلطنتی در پارچههای کثیف پوشیده شده دعای رهایی از شر دشمن است، و تاج سنگهای قیمتی بیدرخشش. آن چشمانی که اخیراً خمیدهشان دنیا را شگفتزده کرده بود، چشمک میزند و از نور کور میشود. آن دستهایی که عصای سلطنتی متأخر از آن برمیخاستند، از ترس میلرزیدند و خون میچکیدند.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : و همانطور که او نگاه کرد که برخی باید به او محل بدهند و او را دعای قوی برای رزق و روزی مغازه به یک صندلی مناسب برای پادشاهان ببرند، او فقط گروهی از بیگناهان را دید که دستانش را کشته بودند، اکنون لباس سفید بی لک پوشیده بودند، که از آنها فرار کرد، گویی با خشم تعقیب شده بود، از آنها فرار کرد. آن نخلستانها و باغهای لذت، در جادهای پهن و فریب خورده فرار کردند.
با پای پیاده و به سمت بیابان بیابانی، با فاصلهای تاریک، و غمانگیز، تاریک و وسیع، جایی که خارهای سوراخدار دعای برگشتن معشوق از دست رفته و خارهای بیبرگ رشد میکنند، و سیبهای مردهی دریا، خاکستر به طعم، جایی که خزندگان نفرت انگیز می خزند و هیس می کنند و نیش می زنند، و پرندگان شب و اژدهایان بال خفاش پرواز می کنند. جایی که صخره های سوسک به نظر می رسد سقوط آنی را تهدید می کند.
دعای بازگشت معشوق از دست رفته : و شکاف های گشوده به نظر خمیازه می کشند تا ببلعند، و دعای رزق و روزی قوی مغازه دریاهای گوگردی با شعله های مهیب فرو می روند. از آتش های پنهان زیر آن بجوشد و بجوشد. او دوباره در آن سوی دره ساکت، مردی ضعیف و پیر، بدون دروازه مردی ثروتمند را دید که در زیر درختی خشکیده بمیرد.
دیدگاهتان را بنویسید