
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک , رسانه توسل ( جهت مشاوره ملک و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : تاجی را بدون پشیمانی به جا میگذارم. من تجملات ثروت و قدرت را ترک می کنم. من از آنها مراقبت می کنم که انگار جز خاکستر بودند، اما باید همسر و فرزندم را نیز رها کنم: اینجا باید شجاعت قلبم را ثابت کنم. وارد خانه می شود.
توسل : و بگذار برای یک شب سواری آماده باشد. [۲۳] خروج کالا. سیداتا به تنهایی. ساعت فرا رسیده است! و حالا آخرین وداع من با تو همسرم و راهولا پسرم. سیداتا چند قدم برمی دارد و می ایستد. این بزرگترین فداکاری است که میآورم.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک
صحنه پنجم. [پرده ابرها پایین میآید، و وقتی بالا میآید دوباره اتاق خواب یاسودهارا را میبینیم.] سیداتا (ب) وارد میشود. یاسودهارا (Y) با نوزاد در آغوش می خوابد.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : ب- نایاب ترین گنج های این زندگی اینجا نهفته است، همسر بزرگوارم، پسر عزیزم راهولا. سیداتا به تخت نزدیک می شود. خواب تو شیرین است در معصومیت شیرینت و مزاحم آرامش سعادتت نمی شوم. من به دنبال نجات حقیقت خواهم رفت و دیگر نمی آیم مگر اینکه پیدا شوم خداحافظ همسرم و راهولا پسرم. من باید رفته باشم؟ آیا این، در آرامش، وظیفه من است؟ [۲۴] به سمت در می رود.
ملک
ملک : گریه مکن ای رفیق دوران کودکی ام، اما شهامت شادی خود را به خاطر بسپار. تمام فضایل پدرت را به یاد بیاور و بگذار دوباره در قلب تو زندگی کنند. نباید تسلیم ضعف و زاری شوی، به وظایف زندگی بپرداز: برو و مرا چانا صدا کن، به او بخواه تا کانتاکا، اسب من را زین کند.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : در آنجا می ایستد. احتمالا به حساب آنها من باید بمانم. اما نه! پدرم می تواند از آنها مراقبت کند. این قلب مهربان من است که مرا ضعیف می کند. این بزرگترین فداکاری من است. صحنه ششم [تغییر صحنه، به سرعت قبل. باغ قبل از قصر] چانا (چ.) با اسب وارد می شود. چانا. شاهزاده من، اینجا اسب توست! مارا (M)، یک شخصیت مافوق بشر، با لباس زیبا، در هوا معلق است.
ناگهان ظاهر می شود و سیداتا (B) را مورد خطاب قرار می دهد. م. حیف است زن و فرزندت را رها کنی. ب. [خطاب به رویایی در هوا.] مارا، تو اینجایی؟ ای شریر، ای وسوسه گر! اوه ما را رها نکن شاهزاده. به اشتباهی که می کنی فکر کن به پدر سلطنتی دعای فروش ملک و ماشین خود ظلم می کنی، به همسرت ظلم می کنی، به فرزندت ظلم می کنی. ب.تو چی میگی تو میگی من اشتباه میکنم.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : همان سرزنش در دلم طنین انداز است. خیلی شیرین، خیلی دوست داشتنی، خیلی جذاب است! و آیا به صدای لطیفش گوش کنم؟ چقدر خوب است که در خانه بمانم و از محبت همسرم و فرزندم لذت ببرم! آیا این وظیفه من است؟ بگو آیا این وظیفه من است؟ [۲۵] خ. یقیناً پروردگار من، وظایف شما در خانه است. سیداتا چنان تکان می خورد که گویی شک دارد. لحظه ای می ایستد و فکر می کند.
ب. چه کسی به من دستور می دهد که وظیفه من کجاست؟ م. من به تو دستور می دهم، تو را درست راهنمایی دعای قوی برای ثروتمند شدن سریع می کنم. K. چگونه می توانید شک کنید، شاهزاده من؟ و آیا نمی توانی حقیقت را اینجا در این باغ دلپذیر جستجو کنی؟ به اندازه کافی نقاطی وجود دارد که می توانید در آن فکر کنید و بیندیشید و در میان گل های معطر مراقبه کنید. من صدای تماس را می شنوم و هیچ چیز مانع من نمی شود.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : من وظیفه خود را می بینم و اطاعت می کنم. م. آیا نمی مانی، شاهزاده نجیب من سیداتا؟ چرخ امپراتوری می چرخد، و تو را پادشاه پادشاهان خواهم ساخت تا بر کل زمین مسلط شود. به خوبی فکر کن که به عنوان دعا جهت خرید خانه بزرگتر پادشاه خواهی کرد! و سپس به عنوان پادشاه پادشاهان، قدرت قدرتمند تو دین نیکو را در سراسر جهان گسترش خواهد داد.
من تو را می شناسم مارا، وسوسه گر، شیطان، [۲۶] شهریار این جهان، من صدای تو را می دانم، معنای تو را. هدایایی که تقدیم میکنی گنجهای گذرا هستند، و فرمانروایی تو بیهوده است. من می روم دعا برای فروش زمین سریع تا پادشاهی را در قلمرو حالت جاودانه ای بنیانم که تا آخر عمر دارد. تو مانع می شوی و به حق کمک نمی کنی. تو با هوای خالی صحبت می کنی.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : شاهزاده من، زیرا من هیچ کس را نمی بینم که تو این گونه خطاب می کنی. چانا به سیداتا کمک می کند تا سوار شود و در حالی که دروازه باز می شود اسب را از دروازه بیرون می برد و کالا وارد قصر می شود. ویساخا به جبهه می آید. V. او رفته است. او برای من جا باز کرده است. زمانی خواهد رسید که این پادشاهی از آن من خواهد شد.
سیداتا! شما کجا هستید؟ او رفته است! او به غربت رفته است! [او بیهوش می شود.] [پرده] اولین میان. تصاویر زنده همراه با موسیقی مناسب، به عنوان مقدمه ای بر قانون دوم. ۱. گدایی غذا. صحنه ای از زندگی شاهزاده به عنوان یک رهیبان دعا برای فروش ملک از راه دور دلسوز. دهکده ای هندو، سیداتا کاسه ای در دست مقابل یک کلبه ایستاده است. زنی مقداری برنج را از یک کتری داخل کاسه اش می ریزد.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : روستاییان، از جمله کودکان، در اطراف ایستاده اند و به او خیره می شوند. ۲. پادشاه به مندیکانت سلام می کند.[۲۷] سنت می گوید که شاه بیمبیسارا با شنیدن خبر راهب نجیب، به دیدن او رفت و به او پیشنهاد کرد که در حکومت شرکت کند. با رد این درخواست، پادشاه از او خواست به محض اینکه سیداتا بودا شد، از راجاگاها، اقامتگاه سلطنتی دیدن کند.
سیداتا زیر درختی در نزدیکی نهر نشسته است. پادشاه در محاصره همراهانش در مقابل او ایستاده است. ۳ موعظه برای روستاییان. زیر درخت در بازار یک روستای هندو، بودا در حالت یک واعظ نشسته است.
دعا جهت اجاره رفتن سریع ملک : روستاییان ایستاده یا چمباتمه زده اند و به شدت گوش می دهند. ۴. نجات از گرسنگی سیدهاتا در همراهی با راهبان دیگر، برای مدتی به دنبال روشنگری از طریق خودباختگی بود.
از شدت روزههای شدید خسته میشود، ناندا، دختر چوپان، غش میکند و ناندا، دختر چوپان که از آنجا میگذرد، او را با شیر برنج تازه میکند. پنج شاگرد او از راه دور می ترسند که او از جستجوی حقیقت دست کشیده باشد.
دیدگاهتان را بنویسید