
دعا جهت گشایش کار بسته شده , رسانه توسل ( جهت مشاوره شده و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا جهت گشایش کار بسته شده : به سختی جرأت گفتن حقیقت را داشت. وی گفت: اینها علائم پیری است، همین مرد روزگاری شیر خوار بود و در جوانی پر از ورزش، اما حالا که سال ها از دنیا می گذرد زیبایی اش از بین رفته و قوت زندگی اش است. ضایع شد.» ۷ سیداتا از سخنان ارابه سوار بسیار متاثر شد و از درد پیری آه کشید. او با خود فکر کرد: «مردان چه لذت یا لذتی را می توانند ببرند.
توسل : وقتی بدانند که به زودی باید پژمرده شوند و کاج شوند!» در حالی که آنها در حال عبور بودند، مردی بیمار در کنار راه ظاهر شد، نفس نفس می زد، بدنش به هم ریخته، تشنج شده بود و از درد ناله می کرد.
دعا جهت گشایش کار بسته شده
همه ما در چنین شرایطی هستیم: فقیر و غنی، جاهل و عاقل، همه موجوداتی که دارند. بدنها در معرض همان مصیبت هستند.» ۱۰ و سیداتا همچنان متأثرتر بود. همه لذت ها در نظر او کهنه به نظر می رسید و او از شادی های زندگی بیزار بود. ۱۱ ارابه سوار برای فرار از منظره دلخراش اسب ها را به سرعت سوار کرد که ناگهان در مسیر آتشین خود متوقف شدند.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : شاهزاده از ارابه سوارش پرسید: این چه جور آدمیه؟ و ارابه سوار جواب داد و گفت: این مرد مریض است، چهار عنصر بدنش آشفته و از کار افتاده است.
شده
شده : به این ترتیب سیداتا با چانا، ارابهرانش، در خیابانهای شهر رفت و وارد کشوری شد که از رودخانهها آبیاری شده بود و پوشیده از درختان دلپذیر بود.۵ در کنار راه با پیرمردی برخورد کردند که هیکل خمیده، صورت چروکیده و پیشانی غمگین داشت و شاهزاده از ارابه سوار پرسید: این کیست؟ به سختی خود را روی عصای خود نگه می دارد.»۶ ارابه سوار که بسیار خجالت زده بود.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : و شاهزاده که از دیدن بدنی بی جان به خود می لرزید، از ارابه سوار پرسید: “این چه چیزی است که حمل می کنند؟ نهرها [صفحه ۱۶] و گلدسته های گل وجود دارند، اما مردانی که دعا جهت خرید خانه بزرگتر دنبال می کنند غمگین هستند!”۱۳ ارابه سوار پاسخ داد. : “این مرد مرده ای است: جسدش تیره است؛ جانش از بین رفته است؛ افکارش هنوز هستند.
خانواده و دوستانش که او را دوست داشتند اکنون جسد را به قبر می برند.” ۱۴ و شاهزاده پر از هیبت و وحشت بود. پرسید: «آیا این تنها مرده است، یا دنیا مصادیق دیگری دارد؟» ۱۵ ارابه سوار با دلی سنگین پاسخ داد: «همه دنیا همینطور است، کسی که زندگی دعایی برای گشایش کار رزق و روزی را آغاز می کند باید به آن خاتمه دهد. از مرگ گریزی نیست.”۱۶ شاهزاده با نفس بند آمده و لهجه های لکنت آمیز فریاد زد: “ای مردم دنیا! چقدر توهم شما مهلک است!
دعا جهت گشایش کار بسته شده : ناگزیر بدن شما به خاک تبدیل می شود، اما بی احتیاطی، بی توجه، زندگی می کنید.” ارابه سواری که تأثیر عمیقی را که این مناظر غم انگیز بر شاهزاده گذاشته بود مشاهده کرد، اسب های دعا برای گشایش کار و روزی خود را چرخاند و به شهر برگشت.۱۸ هنگامی که از کنار کاخ های اشراف گذر کردند، کیسا گوتمی، شاهزاده خانم جوان و خواهرزاده پادشاه، سیداتا را دید.
مردانگی و زیبایی او را مشاهده کرد و با ملاحظه چهره او گفت: «خوشا به حال پدری که تو را به دنیا آورد، خوشا دعای برای گشایش کار و رزق و روزی به حال مادری که تو را شیر داد، خوشا به حال همسری که شوهرش را این مولای بزرگ می خواند.»۱۹ شاهزاده با شنیدن این سلام. گفت: خوشا به حال آنان که نجات یافتند. در آرزوی آرامش خاطر، سعادت نیروانا را جستجو خواهم کرد.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : سپس از کیسا گوتمی پرسید: «نیروانا چگونه به دست آمده است؟» شاهزاده مکثی کرد و به کسی که ذهنش از اشتباه بیگانه شده بود، پاسخ داد: «وقتی آتش شهوت خاموش می شود، سپس نیروانا به دست می آید. هنگامی دعا برای باز شدن راه بسته مسافر که آتش کینه و فریب خاموش شد، نیروانا به دست می آید. وقتی مشکلات ذهنی ناشی از زودباوری کور و همه بدیهای دیگر از بین رفت.
نیروانا به دست میآید!” ۲۱ [ص ۱۷] [ص ۱۸] [ص ۱۹] همسرش از او استقبال کرد و از او خواست که علت اندوهش را به او بگوید. بنابراین، قلب من سنگین است. مردها پیر می شوند، بیمار می شوند و می میرند. همین برای از بین بردن ذوق زندگی کافی است.» ۲۲ پادشاه، پدرش، چون شنید که شاهزاده از لذت دور شده است، غم و اندوه زیادی بر او غلبه کرد و مانند شمشیری قلب او را سوراخ کرد.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : شب بود، شاهزاده روی بالش نرمش استراحتی نیافت، برخاست و به باغ رفت، فریاد زد: “افسوس!” هیچ کس نیست که بداند چگونه بیماری های هستی را درمان کند.» و از درد ناله کرد. ۱ سیداتا زیر درخت بزرگ جامبو نشست و خود را به فکر فرو برد و در مورد زندگی و مرگ و بدی های زوال فکر کرد. ذهن او از سردرگمی رها شد و تمام آرزوهای پست از قلبش ناپدید شد و آرامش کامل بر او حاکم شد.
در این حالت خلسه، تمام بدبختی و غم دنیا را با چشم ذهنی خود دید. او دردهای لذت و یقین اجتناب ناپذیر مرگ را دید که بر هر موجودی موج می زند. با این حال انسان ها به حقیقت بیدار نشده اند. و شفقت عمیقی قلب او را فرا گرفت. ۳ در حالی که شاهزاده در حال اندیشیدن به مشکل شر بود، با چشم ذهن خود در زیر درخت جامبو چهره ای بلند [صفحه ۲۰] را دید که دارای شکوه، آرامش و وقار بود.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : از کجا می آیی و چه کسی ممکن است باشی؟” از شاهزاده پرسید. ۴ در پاسخ رؤیا گفت: “من یک سامانا هستم. در فکر پیری، بیماری و مرگ، خانه ام را ترک کرده ام تا راه نجات را جستجو کنم. همه چیز به زوال می شتابد، فقط حقیقت است. برای همیشه میماند همه چیز تغییر میکند و هیچ ماندگاری وجود ندارد، با این حال سخنان بوداها تغییر ناپذیرند. من آرزوی خوشبختی دارم که زوال نمییابد.
گنجی که هرگز از بین نمیرود، زندگیای که آغاز و پایانی نمیداند. بنابراین من تمام اندیشه های دنیوی را نابود کرده ام، به دلی بی وقفه بازنشسته شده ام تا در خلوت زندگی کنم، و با التماس غذا، خود را وقف یک چیز ضروری می کنم.»۵ سیداتا پرسید: «آیا می توان در این دنیای ناآرام صلح به دست آورد. من از پوچی لذت گرفتارم و از شهوت بیزارم.
دعا جهت گشایش کار بسته شده : همه بر من ظلم می کنند و وجود خود غیرقابل تحمل می نماید.» (۶) سمانه پاسخ داد: «جایی که گرما باشد، احتمال سرما هم هست، موجودات در معرض درد، صاحب هستند.» استعداد لذت؛ منشأ شر نشان می دهد که خیر می تواند توسعه یابد.
دیدگاهتان را بنویسید