
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب , رسانه توسل ( جهت مشاوره غیب و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : اما دستفروش طمع به خانه برگشت و گفت: “آن ظرف را بیاور، من برایش چیزی به تو می دهم.” سپس او را سرزنش کرد و گفت: تو گفتی ظرف طلای ما که صد هزار می ارزد، نیم ریالی هم نمی ارزد. اما یک دلال عادل که گویا ارباب شماست، هزار تا به ما داد و آن را برداشت.» وقتی این را شنید، فریاد زد: «از طریق این شخص من یک دیگ طلایی را از دست دادم که ارزش آن صد هزار است!
توسل : او مرا به کلی خراب کرده است!» و اندوهی تلخ بر او چیره شد و نتوانست حضور ذهن خود را حفظ کند و تمام فرمانروایی خود را از دست داد. و پولی را که داشت و همه اجناس را بر در خانه پراکنده کرد، یوغی را که با آن حمل کرده بود.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب
و در حالی که دیگری خیره شد و به بودیسات در حال خروج خیره شد، او از غم و اندوه شدید پاره شد. قلبش داغ شد و خون از دهانش جاری شد تا اینکه قلبش شکست – مثل گل تانک در گرمای خورشید.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : چماق گرفت و جامه هایش را پاره کرد و به تعقیب بدیسات پرداخت. وقتی به کنار رودخانه رسید، بودیسات را دید که در حال دور شدن است و فریاد زد: «سلام، قایقران! قایق را متوقف کن!» اما گفت: “متوقف نشو!” و بنابراین از آن جلوگیری کرد.
غیب
غیب : تمام پول نقدی را که در دست داشت (پانصد قطعه) و تمام سهام خود را به ارزش پانصد قطعه دیگر به آنها داد. او فقط از آنها خواست که هشت سکه و کیف و یوغی را که با آن وسایلش را حمل می کرد، نگه دارد. و اینها را گرفت و رفت. و به سرعت به کنار رودخانه رفت و آن هشت پنی را به یک قایقران داد و سوار قایق شد.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : از این رو، او با داشتن نفرت از ، در همان نقطه باعث نابودی خود شد. این اولین باری بود که دواداتا از بودیسات نفرت داشت. اما بودیصات هدایایی داد و اعمال نیک دیگری کرد و بر حسب اعمال خود از دنیا رفت. فیلی که زندگی را رها کرد در آن زمان بودیسات به عنوان پسر یک نجیب زاده به دنیا آمد.
در روز نامگذاری او را شاهزاده ماقا نامیدند و وقتی بزرگ شد به “ماقا برهمن جوان” معروف شد. پدر و مادرش برای او همسری از خانوادهای همرتبه گرفتند. و با افزایش تعداد پسران و دختران، او هدیه دهنده بزرگی شد و پنج فرمان را نگه داشت. در آن روستا سی خانواده وجود داشت. و یک روز مردان آن خانواده در وسط روستا توقف کردند تا تجارت روستایی را انجام دهند.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : با پاهای خود توده های خاک را از جایی که در آن ایستاده بود برداشت و آن نقطه را برای ایستادن راحت کرد. اما دیگری آمد و آنجا ایستاد. سپس نقطه دیگری را صاف کرد و در آنجا ایستاد. اما مرد دیگری آمد و بر آن ایستاد. با این دعا برای بچه دار شدن اهل سنت حال بودیسات بارها و بارها تلاش کرد، با همان نتیجه، تا زمانی که برای تمام سی نفر یک اتاق ایستاده مناسب ایجاد کرد. دفعه بعد یک سوله با سقف باز در آنجا قرار داد.
و سپس آن را پایین کشید و سالنی ساخت و نیمکت هایی در آن پهن کردند و یک گلدان آب در آنجا قرار دادند. در فرصتی دیگر، آن سی مرد توسط بودیسات، که آنها را در پنج فرمان تأیید کردند، آشتی کردند. و از آن پس با آنان به کارهای تقوا ادامه داد. در حالی دعا برای فروش زیاد اجناس مغازه که آنقدر زنده بودند، زود برمیخیزند، با قلابها و قلابهایی در دست بیرون میرفتند.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : سنگهای چهار راه مرتفع و روستاها را با قلاب پاره میکردند و میغلتانند و درختانی دعای برای عزیز شدن نزد شوهر را که میکشیدند. در مسیر وسایل نقلیه قرار میگیرد، مکانهای ناهموار را صاف میکند، مسیرها را میسازد، حوضها را حفر میکند، سالنهای عمومی میسازد، هدایا میدهد و احکام را حفظ میکند – بنابراین، از بسیاری جهات، همه ساکنان روستا به توصیههای مردم گوش میدهند.
و احکام را حفظ کرد.اکنون دهیار با خود گفت: «من قبلاً از جریمه و مالیات و پول دیگ سود زیادی میبردم، وقتی دعا برای زیاد شدن عشق همسر این افراد مشروب مینوشیدند، یا جان میگرفتند، یا فرمانهای دیگر را زیر پا میگذاشتند. اما اکنون ماگا برهمن جوان تصمیم گرفته است که احکام را حفظ کند و به هیچکس اجازه نمیدهد جان خود را از دست بدهد یا هر کار اشتباه دیگری انجام دهد.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : من آنها را وادار خواهم کرد که احکام را با انتقام انجام دهند!» و دعای زیاد شدن مشتری مغازه با خشم نزد شاه رفت و گفت: ای شاه! تعدادی دزد در حال غارت روستاها هستند!» برو و آنها را بیاور! پادشاه در پاسخ گفت. و او رفت و همه آن مردان را به عنوان زندانی بازگرداند و به پادشاه اعلام کرد که دزدان بزرگ شده اند. و پادشاه، بدون اینکه بپرسد چه کرده اند، دستور داد که همه آنها توسط فیل ها پایمال شوند!
سپس همه را در حیاط خواباندند و فیل را آوردند. آنها را تشویق کرد و گفت: “احکام را در نظر داشته باشید. به همه آنها – تهمت زن و پادشاه و فیل – با احساساتی که نسبت به خود دارید نگاه کنید!» و این کار را کردند. سپس مردان فیل را بالا بردند. اما اگر چه او را به محل رساندند، او کار خود را آغاز نکرد، بلکه فریاد بزرگی به صدا درآورد و به پرواز درآمد. و دیگری و دیگری را پرورش دادند، اما همه فرار کردند.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : پادشاه گفت: “باید مقداری مواد مخدر در اختیار آنها باشد.” و دستور داد که آنها را جستجو کنند. پس جستجو کردند، اما چیزی نیافتند و به پادشاه گفتند. سپس آنها باید یک طلسم را تکرار کنند.
از آنها بپرس که آیا طلسمی برای بیان دارند یا خیر.» مسئولین از آنها پرسیدند و بودیسات گفتند وجود دارد. و آنها به پادشاه گفتند و او همه را به حضور خود فراخواند و گفت: “آن طلسم را که می دانی به من بگو!” سپس بودیسات سخن گفت و گفت: «ای پادشاه! ما هیچ طلسم دیگری نداریم جز این – که ما هیچ زندگی را نابود نمی کنیم، حتی علف. که ما چیزی را که به ما داده نشده است برمیداریم.
دعا برای زیاد شدن مشتری از غیب : که هرگز مرتکب خیانت نمی شویم و دروغ نمی گوییم و مسکر نمی نوشیم. ای برهمین دانا به اینجا آمدم تا تو را بیازمایم. پسرت سالم و سرحال من از شما می خواهم که قانون خود را برای حفظ زندگی به من منتقل کنید.سپس دیگری آن را روی برگ نوشت و نزد شاگردانش برگشت. مردی که دروغ گفت در یک مورد چهار موجود الهی برای شرکت در جشنواره خدایان بر روی زمین ظاهر شدند.
و دسته گلهایی از عجیب ترین گلهایی که تا به حال دیده شده بود در دست داشتند و اطرافیان پرسیدند: این گلها چیست؟ و خدایان پاسخ دادند و گفتند: «این گلهای الهی برای صاحبان قدرتهای بزرگ مناسب است: برای موجودات پست، احمق، بی ایمان، گناهکار در دنیای انسانها، مناسب نیستند. اما هر کس در میان مردم دارای فضایل خاصی باشد.
دیدگاهتان را بنویسید