
دعا برای مرگ همسر بد , رسانه توسل ( جهت مشاوره همسر بد و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای مرگ همسر بد : اما چون احساس عقب افتادگی می کرد تا آن را به او تحویل دهد، بودا را تا صومعه دنبال کرد. با وجود اینکه در راه رسیدن به آن مکان قصد رهان شدن را نداشت، اما با وجود تمایلات قبلی، وارد جامعه کمالات شد. به طوری که در روز دوم پس از ورود فرا به کاپیلاووت، ناندا یک راهان شد.
توسل : در برخی نوشته های دیگر ذکر شده است که این اتفاق فقط در روز سوم رخ داده است. [صفحه ۱۸۱] در روز هفتم پس از ورود فرا به شهر کاپیلاووت، مادر رائولا، پرنسس یاتاودارا، برگزیده ترین زیور آلات را بر پسرش پوشاند و او را نزد فرا فرستاد و قبلاً به او گفت: “پسر عزیز، او. او را در محاصره بیست هزار راهندا می بینی که چهره اش شبیه طلاست و بدنش شبیه رئیس برهماس است.
دعا برای مرگ همسر بد
در واقع پدر توست.او قبلاً صاحب چهار گلدان طلا بود که در همان روزی که او به خلوت رفت ناپدید شد. اکنون نزد او برو و با احترام بگو، که در حال حاضر به عنوان ولیعهد این پادشاهی، که قرار است جانشین پدربزرگت بر تاج و تخت شود.
دعا برای مرگ همسر بد : میخواهی اموالی را که حق ارث به تو میرسد، تصاحب کنی.» شاهزاده رفت و پس از آمدن به حضور بودا، با سادگی و دوستی که به یک پسر جوان تبدیل شد، تلاش کرد تا خود را به نفع پدرش قدردانی کند، و گفت که چقدر از بودن با او خوشحال است.
همسر بد
همسر بد : او سپس مشغول شانه زدن موهای زیبا و درخشان سیاه خود بود. با دست چپی که موهایش را کنار گذاشته بود و دست راست را به قاب پنجره تکیه داده بود، با صدایی شیرین و در عین حال لرزان، مشتاقانه به او توصیه کرد که به زودی برگردد. سپس با چشمان مضطرب به دنبال او ادامه داد تا اینکه دیگر دیده نشد. در همین حال، او در کنار پنجره قرار داشت و قلبش پر از پیشگویی های شوم بود. ناندا با کمال میل پاتا را به صاحبش پس می داد.
دعا برای مرگ همسر بد : و بسیاری از مشخصات دیگر را که در خور سن او بود اضافه کرد. بودا پس طلسم تسخیر قلب معشوق برای ازدواج از خوردن غذا و انجام عبادات معمول خود، برخاست و رفت. رائولا به دنبالش رفت و گفت: «پدر، ارث مرا به من بده.» بودا که از چنین درخواستی نه ناراضی و نه مضطرب به نظر میرسید، هیچ یک از پیروانش نبود. جرأت کنید به شاهزاده جوان بگویید که از رفتار ظاهراً گستاخانه خود دست بردارد و به قصر برگردد. همه به زودی به صومعه رسیدند. فرا در درون خود فکر کرد: رائولا از من چیزهای فاسد شدنی می خواهد.
اما من چیز عالی تر به او می دهم. بادوام. من او را از آن اموالی که در پای درخت بودی جمع کرده ام شریک خواهم ساخت و بدین وسیله میراث بهتری برای آینده او فراهم خواهم کرد. پس از آن او تاریپوترا را صدا کرد و به او گفت: “شاگرد محبوب، شاهزاده رائولا جوان از من ارثی دنیوی می خواهد که هیچ فایده ای برای او ندارد، اما من می خواهم چیزی عالی تر، میراثی فنا ناپذیر به او تقدیم کنم؛ بگذار او یک میراث جهانی شود. راهان.” موکالان سر رائولا را تراشید و او را با سیواران پوشاند.
دعا برای مرگ همسر بد : تاریپوترا اولین دستورات را به او داد. [صفحه ۱۸۲] هنگامی که پس از آن پاتزینگ شد، کاتابا او را در حد وظایف طلسم خوش شانسی در قرعه کشی حرفه جدید خود آموزش داد. شاه تودودانا اولین پسرش شاهزاده تیدت را دیده بود که از قصر و تمام جذابیت های یک دربار درخشان خارج شد. با وجود تمام احتیاط هایش، بعداً شاهد خلوت شدن و رهان شدنش بود. در کنار او، پسر کوچکترش ناندا، اگرچه با وعده های فالگیران مبنی بر تبدیل شدن به یک فرمانروای بزرگ و توانا، مطمئن بود، اما به جامعه راهانس پیوسته بود.
این دو اتفاق او را به شدت آزار داده بود. اما با شنیدن این که نوه اش هم رهان شده است، دیگر نمی تواند رنجش را در خود نگه دارد. او گفت: “امیدوار بودم که نوه ام جانشین من بر تخت سلطنت شود؛ این فکر مرا به خاطر از دست دادن دو پسرم تسلی داد. سرنوشت تاج و تخت من چه خواهد شد؟ اکنون جانشینی سلطنتی به پایان رسیده است و سلسله اولاد مستقیم برای همیشه قطع شده و به طور غیرقابل برگشتی از هم گسسته است.” تودودانا ایالت آناگام را به دست آورد.
دعا برای مرگ همسر بد : با خود گفت: همین بس که باید به مناسبت راهان شدن دو پسرم و نوه ام این همه رنج و عذاب می کشیدم. من به پدر طلسم تسخیر قلب مرد و مادرهای دیگر از یک مصیبت مشابه دریغ خواهم کرد. او به خانه بودا رفت و پس از ادای احترام به او، از او خواست تا آیین نامه ای وضع کند که هیچ پسری از راهان شدن منع کند، مگر اینکه رضایت والدینش را داشته باشد. بودا با خواسته پدرش موافقت کرد و او را موعظه کرد. وقتی دستور به پایان رسید، پادشاه به او تعظیم کرد.
برخاست، به سمت راست چرخید و رفت. بودا، بلافاصله راهان را صدا کرد و به آنها گفت: “بیکوس عزیز، پیش از آنکه رضایت پدر و مادر طلسم خوش شانسی و ثروت خود را جلب کند، هیچ کس نباید در حرفه رهان پذیرفته شود: هر کس این مقررات را زیر پا بگذارد، گناهکار است. .«در روز معینی که فرا در کاخ پدرش غذا خورده بود، پادشاه به او وضعیت یک نات را بازگو کرد که در حالی که در خلوت سختیهای زیادی میکشید، آمده بود و گزارش خود را ابلاغ کرده بود [ص ۱۸۳]. پسرش که در سختیهای مرگ تسلیم شد.
دعا برای مرگ همسر بد : اما هرگز به چنین شایعهای اعتبار نمیداد، زیرا طلسم قوی برای موفقیت در کارها مطمئن بود که پسرش قبل از تبدیل شدن به بودا نمیتواند بمیرد. بودا پاسخ داد: «پدر بزرگ من، تو هستی. بسیار پیشرفته در شایستگی؛ هیچ جای تعجبی وجود ندارد که شما گزارش نادرست را باور نکنید.
اما حتی در اعصار گذشته، زمانی که شایستگیهای شما هنوز بسیار ناقص بود، نمیپذیرفتید که پسرتان مرده است، هر چند در اثبات این ادعا، استخوانها برای تأیید این گزارش در مقابل شما به نمایش گذاشته میشد.» و او به جزئیات زیادی اشاره کرد که در تاریخ ماها داما پالا یافت می شود.در پایان این گفتمان بود که پادشاه آناگام شد.
دیدگاهتان را بنویسید