
دعا برای ظلم شوهر , رسانه توسل ( جهت مشاوره شوهر و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای ظلم شوهر : و چیزی از آن معجزه یک مادر را احساس نکند. عشق – خیلی قدیمی و در عین حال همیشه جدید، قوی تر از مرگ، شجاع ترین در میان شجاعان، ملایم به اندازه شجاع، مراقب شب و روز، که هرگز تغییر نمی کند، هرگز خسته نمی شود و نمی خوابد. از کجا می آید این عشق شگفت انگیز و بی پایان؟ از کجا می تواند بیاید، مگر اینکه از بهشت بیاید.
توسل : که زندگی آن عشق است – عشق ابدی و کامل! از نوزادی به پسر دیگر، از پسری به جوانی او رشد کرد، اما از نظر لطف و دانش بیشتر از سال ها. در حین بازی صدای خنده شادی آور او بلند و واضح بود، پایش در تمام بازی های پسرانه زودگذر بود، و بازویش قوی بود، و اعصاب و چشمی ثابت، برای چرخاندن تیر و فرستادن تیر به خانه. با این حال، به نظر میرسد که اغلب تلاش میکند.
دعا برای ظلم شوهر
سرعت خود را بررسی میکند و علامت خود را از دست میدهد تا اجازه دهد یک رفیق پیروز شود. او در کمال جوانی از صخره هایی بالا رفت، جایی که پای انسان هرگز پیش از آن نرفته بود. او تعقیب و گریز را رهبری کرد، اما وقتی غزالهای چشم نرم یا آهوهای محدود یا هر چیز بیآزاری در محدوده تیرهای بیخطر او قرار گرفتند، او آنها را رها کرد. چرا، او فکر کرد.
دعا برای ظلم شوهر : چرا باید مردان بیگناه با بیگناهی بجنگند؟ یک روز شاهزاده سیدارتا دامادها را دید که در اطراف یک اسب نر سفید برفی جمع شده بودند که از نسل آن بزرگ نسایی پدرانش از دشت دور ایران به نام کانتاکا آورده بودند. برخی او را با زنجیر محکم نگه داشتند تا جایی که بتوان سوار شد. او مانند شیری که به دام افتاده بود، از عصبانیت و ترس از کوره در رفته بود، به شدت بسته شد.
شوهر
شوهر : حالا دست های دیگری وظیفه آن مادر را بر عهده می گیرند. سینه دیگری با عشقی فزاینده آن کودک شیرین را پرستاری می کند. چه کسی می تواند کودکی را شیر دهد، نفس گرمش و دست های کوچکش را حس کند، لب های نرمش را ببوسد، به چشمان خنده اش نگاه کند، نت های عاشقانه ی آهسته اش را نرم و شیرین بشنود.
دعا برای ظلم شوهر : دهان لطیفش را با لقمه خونی بریدند، پهلوهای کف آلودش را کوبیدند تا اینکه شاهزاده، خشن تر از عادتش، از آنها خواست دست بردارند، در حالی که آرام صحبت می کرد، دستی به سرش می زد و گردنش را نوازش می کرد، و آن زنجیر تلخ را رها می کرد، وقتی شعله ور شدید کانتاکا. چشمان ملایم شد، او ساکت ایستاد، با ملایمت رام شد – چنین قدرت قدرتمندی ملایمت و عشق دارد.
و از آن روز هیچ اسبی به این نیرومند و ناوگان، مهربان و صادق، آسان برای کنترل و هدایت، مانند کانتاکا، اسب نجیب سیدارتا. با همبازی ها او مانند یک دختر مهربان بود. با این حال، نیرومندان باید به قدرت خود فکر کنند که بر دعا برای رفع ظلم ظالمان کسانی که ضعیفتر از خودشان غلبه کنند یا ظلم کنند، بازوی محکم و چشم ثابت او آنها را چک میکرد.
دعا برای ظلم شوهر : به نرمی میگفت: «برادر، چنین نیست، نیروی ما برای یاری داده شده است نه ظلم کردن». زیرا دعا برای دفع ظلم و ظالم در یک کتاب باستانی او حقیقتی یافت – کتابی که دیگر خوانده نمیشود، حقیقتی فراموش شده، در کاستهای آهنین مدفون شده، و در اعماق گمانهزنیها و عقاید ظریف مدفون شده است – که انسانها، بالا، پست، ثروتمند، فقیر، همه برادرند. [۱۰] که در خاک پربار دل خود بسیار تأمل کرد.
به عنوان یک حقیقت زنده بزرگ ریشه دوانده بود که به زودی به آموزه ای نیرومند می رویاند، درختی نیرومند که با برگ هایش ملت ها را شفا می دهد – مانند دانه های کوچک گندم که مرده به نظر می رسد. در مورد مومیایی سه هزار سال پیش[۱۱] خود را در مقبرههای مصر دعا برای زبان بند شوهر پیچیده و غرق کردند، زیر شنهای صحرا مدفون شدند، که اکنون بیرون آمده و در خاک تازه کاشته شده و از شبنمها و بارانهای بهشت سیراب میشود، تیراندازی میکند.
دعا برای ظلم شوهر : و صد برابر دانه محصول می دهد، تا زمانی که در دروهای طلایی اکنون در هزاران هکتار موج می زند، هزاران مایل از جایی که تنها دانه باستانی رشد کرده بود. بنابراین او با تمام آن چیزی که قلب می خواست یا قدرت فرمان می داد بزرگ شد. خود زندگی او، بسیار دعا برای نابودی شوهر ظالم شاداب و جوان، بدن سالم با ذهن سالم، چشمه زنده شادی همیشگی. با این حال او اغلب می نشست و با اندوه به افکار غم انگیز و عمیق، و بسیار فراتر از سال های عمرش فکر می کرد. چقدر غم دنیا را پر کرد چگونه چیزها به اشتراک گذاشته شد.
یکی برای هدر دادن، دیگری برای خواستن متولد شد. یکی برای کرم زندگی، دیگران برای تخلیه ته مانده آن. یکی ارباب دعا برای گشایش کار شوهر به دنیا آمد و دیگران برده خوار.و وقتی از اربابانش خواست توضیح دهند، وقتی همه با هم برادر بودند، چنین چیزهایی چگونه میشد، به او حدس و گمان میدادند، افسانههای قدیمی، چگونه برهمن ابتدا برای همه فکر کرد.
دعا برای ظلم شوهر : و سپس کشتریاها، جنگجویان از بدو تولدشان، سپس سودراها، برای کشیدن آب و تراشیدن چوب “اما چرا باید یکی برای دیگران فکر کند، در حالی که همه باید به جای خود پاسخ دهند؟ چرا برادران می جنگند؟ و چرا یکی برده دیگری به دنیا می آید، در حالی که همه می توانند به یکدیگر خدمت کنند و به یکدیگر کمک کنند؟” او می پرسید.
اما آنها فقط می توانستند پاسخ دهند: “هرگز شک نکنید، زیرا برهمن های مقدس همیشه چنین می آموختند.” هنوز باید فکر کند و همانطور که فکر می کرد آه کشید، نه برای غم های کوچکش که یک ساعت طول می کشد، بلکه برای غم های تلخ دنیا که همه انسان ها را در هم می کوبند و از عصری به عصر دیگر ادامه می دهند. بارها دیده ام.
دعا برای ظلم شوهر : که او را در فکر غمگین گم کرده و غرق این عشق جذب کننده. من هیچ درمانی برای چنین افکار فرسایشی نمی شناسم، اما افکاری کمتر غم انگیز، برای چنین عشق جذب کننده ای، اما عشق قوی تر.» پادشاه پاسخ داد: «اما چنین افکاری چقدر بیدار هستند؟» «چقدر چنین عشقی برانگیخته می شود؟ عشقهای او مانند شعلههای فسفری به نظر میرسند که سطح را میچرخاند و او را تمام قلب میگذارد.
دیدگاهتان را بنویسید