
دعا برای طول عمر پدر و مادر , رسانه توسل ( جهت مشاوره مادر و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای طول عمر پدر و مادر : و وقتی شب در آغوش همدیگر محبوس شده بودند، برای استراحت فرو می روند، قلبشان به قلب می تپد، افکارشان تماماً معصومانه و اعتماد و عشق، تقریباً به نظر می رسید که زمان بی حس و حال عقب مانده است.
توسل : اما وقتی یک شب خوابیدند، یک رویای آشفته شاهزاده را پریشان کرد. او در خواب دید که یکی می آید، جوان و زیبا مانند یاسودهارای شیرین، اما پوشیده از علف های هرز بیوه، و در آغوش او، کودکی بی جان که گریه می کند: “قادرترین شاهزاده! ای شوهرم و فرزندم را به من بازگردان!” اما او فقط می توانست بگوید “افسوس! روح بیچاره!” و از خواب غفلت کرد و فریاد زد: افسوس! که یاسودهارای شیرین را از خواب بیدار کرد.
دعا برای طول عمر پدر و مادر
که پرسید: “عشق من چیست؟” شاهزاده پاسخ داد: “فقط یک رویای پریشان”، اما با این حال احساس کرد که او می لرزد، و پیشانی پریشان او را بوسید و نوازش کرد و دوباره او را به خوابی آرام آرام کرد. و سپس یک بار دیگر او خواب دید – یک رویای دلپذیر. او در خواب دید که موسیقی عجیبی شنیده است.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : جزر و مد خود را چرخاند و دوران طلایی را با تمام آرامش و شادیاش به ارمغان آورد، و والدین اول ما، پیش از آمدن وسوسهگر، در بهشت آرام میگرفتند.
مادر
مادر : عشق، و اکنون که عمیقترین خواستههای تامینشده، نیاز به یکی برای به اشتراک گذاشتن هر فکر درونی، که همدردیاش بتواند هر باهوشی را آرام کند، که حضور، مراقبت و لمس محبتآمیزش میتواند قصر یا فروتنترین کلبه خانه را بسازد، زندگیاش گرد به نظر میرسید. ، کامل، کامل، کامل. و با گذشتن روزها شاد بودند.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : ملایم و شیرین. او فقط بار آن را گرفت: “آرام، آرام باش!” و بعد فکر کرد نوری را دور دید، و آنجا جایی که همه چیز در آن آرامش و استراحت بود، و بیداری آهی کشید تا همه آن را یک رویا ببیند. چرا به دنیا آمده ایم تا این دور کوچک را بپیماییم، زندگی کنیم.
عشق بورزیم، رنج بکشیم، غمگین باشیم، بمیریم؟ چرا جوان ها مانند گل های مزرعه شکوفا می شوند تا پژمرده شوند؟ چرا قوی ها مثل علف های چیده شده بریده می شوند؟ چرا من مانده ام که گویی مرگ فراموش شده است، اینجا تنها مانده ام، تنه ای بی برگ و بی ثمر؟ آیا مرگ پایان است یا آنچه پس از مرگ می آید؟ اغلب وقتی عمیقترین خواب دنیا را میبندد.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : به نظر میرسد مردهها هنوز زندگی میکنند، در حالی که زندگی از بین میرود. و وقتی تنها می نشینم و اشتیاق نور دارم، پرده به نظر برداشته می شود، و انگار دنیایی از زندگی و نور و آرامش و استراحت را می بینم، نه بیماری، نه گناه و نه غم، نه درد و نه مرگ، نه نوزادی درمانده و نه سن ناامید. اما ما سودراهای بیچاره نمیتوانیم بفهمیم- با این دعای سلامتی و طول عمر مادر حال از اولین خاطرهام شنیدهام که روزی باید چراغی از این تپه بپرد.
نه فقط برای برهمنها، بلکه برای همه. و وقتی بچه بودی، حکیمی را دیدم که در برابر تو تعظیم کرد و تو را آن نور خواند. ای شاهزاده بزرگوار و توانا! بگذار نور تو بدرخشد، که مردم دیگر در ناامیدی تاریک دست نزنند!» او صحبت کرد و خسته روی زمین فرو رفت. آنها دعا برای بچه دار شدن دوقلو به آرامی او را بلند کردند، اما جانش فرار کرد.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : شاهزاده کیفی پر به یکی داد و گفت: «بگذار انبوه او نه چوب صندل و نه نشانی از زندگی را به خوبی سپری کرده بود.» و زمانی که زمان مناسبی گذشت، او را از آنجا بیرون آوردند و او را روی آن کاناپه ای گذاشتند دعای طول عمر پدر و مادر که همه راحت می خوابند، نیمی از آنها را در گل هایی پنهان کردند که بچه های دوست داشتنی آورده بودند، لبخندی. هنوز بر لبان سرد و آرام او باقی مانده است.
گویی تازه طعم بوسه گونگا را چشیده اند، به زودی توسط شعله های آتش مشتاق بوسیده می شوند. درست دعا برای بچه دار شدن دوقلو دختر در آن زمان دو برهمن باشکوه با غرور رد شدند- از آن طرف گذشتند و ردای خود را جمع کردند تا از آلودگی ها دوری کنند. لمس کنید، و در حال عبور گفت: “شاهزاده با سودرا مثل دوست با دوست صحبت می کند.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : اما خرد با سال ها به دست می آید.” ساکت و متفکر سپس به خانه برگشتند، شاهزاده عمیقاً در فکر کلمات پیرمرد بود: “پرده برداشته شد و به نظر می رسد که من دنیایی از زندگی و نور و آرامش و استراحت را می بینم. ای اگر آن دعا سریع الاجابه برای فروش کالا حجاب فقط برای من برمی داشت، راز زندگی توضیح می داد.» در حالی که از خیابان های بی وقفه عبور می کردند.
به دنبال دوری از جمعیت شلوغ و بی فکر بودند، آن کلمات دیگر مانند صدای زنگ وظیفه هنوز در گوشش زنگ می زد: بگذار نور تو بدرخشد، که انسانها دیگر در ناامیدی تاریک دست و پا نزنند.» – افکار غمگین قدیمی که مدتها با شادیهای گذرا کنترل میشدند، غلت میزدند و میچرخیدند، روح پریشان او را در نوردیدند – چون آبهای فرورفته که سدهای خود را شکسته، درهها را فرو میبرند.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : و دشت ها را غرق کن. درست در آن زمان صدایی کهنسال و خشمگین فریاد زد: “ای کمک! جواهرات و طلاهایم را دزدیدهاند!» و از میان راه از یک گودال بدبخت پیرمردی آمد که همه از او نفرت داشتند و همه از او دوری میکردند، زندگیاش در احتکار طلای بلااستفاده، آسیاب کردن فقرا، بلعیدن خانههای بیوهها و تغذیه بیمار بود.
مریض، از اشتیاق نجات، چشمان فرو رفته اش از خشم و طمع برق می زد و وقتی شاهزاده پرسید که چه چیزی او را آزار می دهد: “مشکل کافی است”، او گفت: “پسرانم فرار کردند، زیرا من در کرایه های خوش طعم و ثروتمند هدر نمی دهم. پوشاک تمام جانم را نجات داده است و تمام جواهرات و تمام طلاهایم را گرفته است.
دعا برای طول عمر پدر و مادر : ای کاش هر دو مرده جلوی صورت من دراز کشیده بودند! ای جواهرات گرانبها! ای طلای محبوب!” شاهزاده ، درمانده از تسکین ، ناامید از درمان این زنگار و سرطان روح ، گذشت ، قلبش پر از ترحم همه جانبه شد. “ای راز عمیق زندگی!” فریاد زد: “چرا چنین می کنی؟ ارواح در بدن انسان ها ساکن هستند – برای گرگ های درنده یا خوک های حریص مناسب است! درست در آستانه مرگ، لعنت بر گوشت و خون او به خاطر طمع دزدی که از او به ارث رسیده است.
دیدگاهتان را بنویسید