
دعا برای طفل بدخو , رسانه توسل ( جهت مشاوره بدخو و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای طفل بدخو : هرگز قبل از آن – حتی در زمانی که او زندگی می کرد اینقدر زیبا ظاهر نشده بود. و شینزابورو احساس کرد که قلبش با قدرتی تقریباً بیمقاوم به سمت او کشیده شده است. اما وحشت مرگ و وحشت ناشناخته مهار شد. و در درون او چنان کشمکشی بین عشق و ترسش ادامه داشت که در بدنش دردهای جهنم شو نتسو را گرفتار کرد.
توسل : در حال حاضر صدای خدمتکار را شنید که می گفت: «معشوقه عزیزم، راهی برای ورود نیست. قلب باید تغییر کرده باشد. زیرا وعده ای که دیشب داده بود شکسته شد. و درها سریع ساخته شده اند تا ما را بیرون نگه دارند…. امشب نمیتونیم بریم داخل… برای شما عاقلانه تر خواهد بود که تصمیم بگیرید که دیگر به او فکر نکنید، زیرا مطمئناً احساس او نسبت به شما تغییر کرده است.
دعا برای طفل بدخو
معلوم است که او نمی خواهد شما را ببیند. پس بهتر است به خاطر مردی که قلبش اینقدر نامهربان است دیگر به خودت زحمت ندهی.» اما دختر با گریه پاسخ داد: «اوه، فکر کنم این ممکن است بعد از عهدهایی که با هم بستیم اتفاق بیفتد! قلب نمی تواند آنقدر ظالم باشد که او واقعاً قصد دارد من را از این طریق کنار بگذارد!
دعا برای طفل بدخو : تا تو این کار را نکنی، من هرگز، دیگر هرگز به خانه نخواهم رفت.» بنابراین او به التماس ادامه داد و صورتش را با آستینهای بلندش پوشانده بود. اما ترس از مرگ بر معشوقش شدید بود. بالاخره اویونه جواب داد: «خانم جوان عزیزم، چرا ذهنت را در مورد مردی که به نظر می رسد اینقدر ظالم است به هم می زنی؟ : با من بیا!” و او تسویو را گرفت و او را به سمت عقب خانه برد.
بدخو
بدخو : و به جای ادامه دادن به خواندن احمقانه به دریچه ها نزدیک شد و از طریق یک گوشه به شب نگاه کرد. قبل از خانه او ایستاده و را با فانوس گل صد تومانی دید. و هر دوی آنها به متون بودایی که بالای در ورودی چسبانده شده بود خیره شده بودند.
دعا برای طفل بدخو : و در آنجا آن دو ناپدید شدند، همانطور که نور هنگام خاموش شدن شعله چراغ ناپدید می شود. IX شب پس از شب، سایه ها در ساعت گاو آمدند. و شینزابورو هر شب گریه او-تسویو را شنید. با این حال، او معتقد بود که خود را نجات داده است. توموزو به یوسای قول داده بود که هرگز با هیچ شخص دیگری – حتی با او مینه – درباره وقایع عجیبی که در حال وقوع بود صحبت نکند.
اما توموزو مدت زیادی از شکارچیان رنج نبرد تا در آرامش استراحت کند. شب به شب اویونه وارد خانه او شد و او را از خواب بیدار کرد و از او خواست که او فودا را که بر روی یک پنجره بسیار کوچک در پشت خانه اربابش قرار داشت، بردارد. و توموزو، از ترس، اغلب به او قول میداد که اوفودا را قبل از غروب بعدی بردارد. اما هرگز نمیتوانست روز به روز تصمیم بگیرد که آن را حذف کند.
دعا برای طفل بدخو : سرانجام، در یک شب طوفانی، اویونه او را از خواب غفلت با فریاد سرزنش مبهوت کرد، و بالای بالش خم شد و به او گفت: «مواظب باش که با ما چه جوری داری! اگر تا فردا شب آن متن را حذف نکنید، خواهید آموخت که چگونه می توانم متنفر باشم!» و هنگام صحبت کردن، چهره خود را چنان ترسناک کرد که توموزو نزدیک بود از وحشت بمیرد.
اومینه، همسر توموزو، تا آن زمان هرگز از این دیدارها اطلاعی نداشت: حتی برای شوهرش نیز آنها خواب های بدی داشتند. اما در این شب خاص اتفاقاً ناگهان از خواب بیدار شد، صدای زنی را شنید که با توموزو صحبت می کرد. تقریباً در همان لحظه صحبت متوقف شد. و وقتی اومینه به او نگاه کرد، در زیر نور چراغ شب، تنها شوهرش را دید که از ترس میلرزید و سفید بود. غریبه رفته بود.
دعا برای طفل بدخو : درها سریع بودند: غیرممکن به نظر می رسید که کسی بتواند وارد شود. با این وجود حسادت زن برانگیخته شده بود. و او شروع کرد به فحش دادن و سؤال کردن از توموزو به گونه ای که او خود را موظف به خیانت به راز می دانست و معضل وحشتناکی را که در آن قرار گرفته بود را توضیح می داد.سپس شور و اشتیاق او-مینه تسلیم تعجب و هشدار شد.
اما او زن ظریفی بود و بلافاصله نقشه ای برای نجات شوهرش با فداکاری اربابش اندیشید. و او نصیحتی حیله گرانه به توموزو داد و به او گفت که با مردگان شرایطی فراهم کند. شب بعد در ساعت گاو دوباره آمدند. و با شنیدن صدای دعایی برای صبح زود بیدار شدن آمدن آنها خود را پنهان کرد اما توموزو در تاریکی به ملاقات آنها رفت و حتی جرأت یافت تا آنچه را که همسرش به او گفته بود.
دعا برای طفل بدخو : به آنها بگوید: «درست است که من سزاوار سرزنش شما هستم؛ اما من نمی خواستم شما را دعا برای کنترل خشم و عصبانیت عصبانی کنم. دلیل اینکه اوفودا برداشته نشده است این است که من و همسرم فقط با کمک هاگیوارا سما می توانیم زندگی کنیم و نمی توانیم او را در معرض هیچ خطری قرار دهیم بدون اینکه بدبختی بر سر خودمان بیاوریم. اما اگر بتوانیم مجموع صد ریو را در طلا بدست آوریم.
باید بتوانیم شما را خشنود کنیم، زیرا در این صورت نیازی به کمک کسی نداریم. بنابراین، اگر صد ریو به ما بدهید، من میتوانم اوفودا را بدون ترس از دست دادن تنها وسیلهی حمایت خود، از بین ببرم.» وقتی او این کلمات را به زبان آورد، او-یونه و او-تسیو برای لحظه ای دعای برای گشایش کار و رزق و روزی در سکوت به یکدیگر نگاه کردند. سپس اویونه گفت: «خانم، من به شما گفتم که درست نیست این مرد را اذیت کنید.
دعا برای طفل بدخو : زیرا ما هیچ دلیل عادلانهای برای سوء نیت علیه او نداریم. اما مطمئناً بی فایده است که خود را دعا برای گشایش کار و روزی در مورد ناراحت کنید، زیرا قلب او نسبت به شما تغییر کرده است. حالا یک بار دیگر، خانم جوان عزیزم، اجازه بدهید از شما خواهش کنم که دیگر به او فکر نکنید!» اما در حالی که گریه می کرد، پاسخ داد: “یونه عزیز، هر اتفاقی که ممکن است بیفتد.
من نمی توانم خودم را از فکر کردن به او باز دارم! میدانی که میتوانی صد دعا برای کنترل خشم دیگران ریو بگیری تا اوفودا از بین برود…. فقط یک بار دیگر، من دعا می کنم، یونه عزیز! – فقط یک بار دیگر مرا با هاگیوارا سما رو در رو کن، – از شما خواهش می کنم!
دیدگاهتان را بنویسید