
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر , رسانه توسل ( جهت مشاوره مادر شوهر و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : وقتی او صحبت کرد، تودودانا از او خواست که غذایش را بخورد. کالوداری التماس کرد که او را معذور کنند و گفت که او می رود و غذای خود را در حضور بودا می گیرد. “اون الان کجاست؟” پادشاه پاسخ داد. کالوداری پاسخ داد: «پروردگارا، بودا به همراه بیست هزار راهندا به این کشور می رود تا از پدر سلطنتی خود دیدن کند.
توسل : در این روز او شهر رادزاگیو را ترک کرده است.» تاهودانا بسیار خوشحال بود. او دوباره به کلودری گفت: “اینجا غذات را بخور و لطفاً یک وعده دیگر برای پسرم ببر؛ من میخواهم در طول سفر روزانه به او غذا بدهم.” کلودری با درخواست شاه موافقت کرد. وقتی غذایش تمام شد.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر
پاتای او را با نفیس ترین عطرها پاک کردند و بعد آن را با بهترین و برگزیده ترین خوراکی ها پر کردند. سپس پاتا با احترام به پیام رسان هوایی تحویل داده شد و او در حضور جمعیت زیادی با پاتا زیر بغل به هوا برخاست و در یک لحظه به حضور گائوداما رسید و او کشتی را به او تقدیم کرد.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : حاوی غذاهای خوشمزه سفره پدرش. بودا غذا را با کمال میل دریافت کرد و آن را خورد. در تمام مدت سفر روزانه همین کار انجام می شد. کلودری هر روز از طریق هوا به کاخ میرفت، غذای خود را در آنجا میخورد، و غذای مربی برجستهاش را میآورد، که در تمام طول راه جز آن چیزی که از کاخ پدرش برای او آورده شده بود، غذا نمیخورد.
مادر شوهر
مادر شوهر : کلودری مشتاق بود برود و موضوع مبارک مذاکره خود را به اطلاع پادشاه برساند. او در هوا پرواز کرد و در مدت کوتاهی به قصر ارباب دعای تسخیر قلب مرد از راه دور کاپیلاووت رسید. پادشاه با دیدن او بسیار خوشحال شد. او از رهان سرافراز خواست که در مکانی بنشیند و دستور داد که پاتای او را با بهترین غذاهای سفره سلطنتی پر کنند. در همین حال، کلودری تمام شرایط سفر شاه را به او بازگو کرد.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : کالوداری هر روز اخباری از پیشرفت سفر بودا [ص ۱۷۲] می فرستاد. به این ترتیب او در دل همه اشتیاق شدید به دیدن او افزایش یافت و همه را بر آن داشت که با خلق و خوی مطلوب و نیکو در انتظار گاودامای بزرگ باشند. خدماتی که در این مناسبت توسط کالوداری انجام شد توسط خود بودا بسیار ارزشمند بود، که گفت: “کالوداری مردم انگشتر طلسم خوش شانسی را به استقبال آمدن ما آماده می کند؛ بنابراین او یکی از عالی ترین شاگردان من است.” شاهزادگان و همه اعضای خاندان سلطنتی که خبر ورود گائوداما را شنیدند.
با یکدیگر مشورت کردند تا بهترین وسیله را برای ادای احترام به بازدید کننده نجیب و برجسته بدانند. آنها نخلستان نیگراوداتا[۴] را به عنوان مناسب ترین مکان برای پذیرایی از او با شاگردانش انتخاب کردند. مکان به درستی پاکسازی شد و برای شرکت مورد انتظار آماده شد. ساکنان دعا برای حفظ آبروی خانواده کشور، با گرانترین لباسهای خود، همراه با [صفحه ۱۷۳] گل و عطر، به دیدار بودا رفتند.[۵] کودکان از هر دو جنس راهپیمایی را باز کردند. فرزندان اصیل ترین خانواده ها به دنبال آنها بودند.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : بعد از آن همه افراد متعلق به خانواده سلطنتی آمدند. همه به بیشه نیگراوداتا رفتند، جایی که بودا به تازگی [صفحه ۱۷۴] با بیست هزار راهانی طلسم تسخیر قلب مرد که او را همراهی می کردند به آنجا رسیده بود. شاهزادگان، مخفیانه تحت تأثیر غرور، در درون خود فکر کردند: این شاهزاده تیدت از همه ما جوانتر است. او فقط برادرزاده ماست، بگذارید جوانان برای او سجده کنند. در مورد خودمان، بیایید پشت سر آنها بنشینیم. بودا به سرعت این را درک کرد و با خود گفت: خویشاوندان من از سجده بر من خودداری می کنند.
اکنون حتی آنها را مجبور به انجام این کار خواهم کرد. پس از آن وارد وجد شد، در هوا برخاست و بر سر بستگانش ایستاد، در حالی که گرد و غباری بر آنها می لرزاند، بر روی درخت انبه سفید، شگفتی های آتش و آب را به احترام آنها به نمایش گذاشت.توداودانا که از چنین نمایش فوقالعادهای از قدرت ماوراء طبیعی متعجب شده بود، فریاد زد: «بودای برجسته، روزی که به دنیا آمدی، تو را به حضور راتی کالادولا آوردند تا به او ادای احترام کنند.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : در آن مناسبت، وقتی دیدم که تو را در حال گذاشتن خودت میکنی. دو پا بر پیشانی راثی، برای اولین بار بر تو سجده کردم، در روز شادی های دعای تسخیر قلب شوهر بزرگ شخم، زیر سایه درخت ثامپوتاپیه قرار گرفتی، خورشید با حرکت روزانه خود سایه های اطراف را برانگیخته بود. درختان برای تغییر جهت، درختی که زیر آن تنها بودی و تکان نخورده بود. برای بار دوم بر تو سجده کردم و اکنون با دیدن این شگفتی جدید، دوباره بر تو سجده می کنم.
نمونه شاه بلافاصله مورد تقلید همه شاهزادگان قرار گرفت و با فروتنی به بودا تعظیم کردند. بودا که از تواضع خویشاوندان مغرور خود راضی بود، پایین آمد و در مکانی که برای او آماده شده بود، نشست. او سپس باعث شد که باران قرمزی بر روی انبوه جمع شده ببارد. این فضیلت داشت که کسانی را که دوست دارند خیس کند و کسانی را که دوست ندارند خیس کند. بودا گفت: «این تنها زمانی نیست که چنین شگفتی رخ داده است.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : همین اتفاق یک بار در یکی از وجود قبلی من، زمانی که شاهزاده وتاندرا بودم، رخ داد.» او ادامه داد و جالب ترین [صفحه ۱۷۵] شرایط آن وضعیت سابق را بیان کرد. اکنون کل مجلس از شنیدن موعظه های او و مشاهده قدرت او خوشحال شدند. وقتی موعظه تمام شد، همه آنها عقب نشینی کردند و به مکان های مربوطه خود بازنشسته شدند، اما از بودا دعوت نکردند که بیاید و غذای خود را در خانه هایشان بخورد.
صبح روز بعد، بودا با بیست هزار نفر از پیروان خود برای صرف غذا به راه افتاد. وقتی به دروازه شهر رسید، مدتی ایستاد و در درون خود به این فکر افتاد که آیا برای خوردن غذا به قصر برود یا از کوچه به کوچه برای گدایی آن برود. او مدتی مکث کرد و در مورد سیر رفتاری که همه بوداهای سابق دنبال کرده بودند فکر کرد. او که می دانست همه آنها بدون استثنا عادت داشتند برای جستجوی غذا از خانه به خانه بیرون بروند، بلافاصله تصمیم گرفت از آنها الگو بگیرد.
دعا برای مرگ سریع مادر شوهر : پس از آن او وارد شهر شد و در جستجوی غذای خود در خیابان ها چرخید. شهروندان، از طبقه های مختلف خانه هایشان، با تعجب به چنین منظره ای غیرعادی نگاه می کردند. “این چطوره؟” آنها گفتند؛ شاهزاده رائولا و مادرش یاتاودارا را میبینیم که با پوشیدهترین لباسها بیرون میروند، با شیکترین لباسها نشستهاند، و اکنون شاهزاده تیدت[۶] با موهای [صفحه ۱۷۶] و ریش تراشیده و بدنش در خیابانها ظاهر میشود.
دیدگاهتان را بنویسید