
دعای برگشت معشوق یک روزه , رسانه توسل ( جهت مشاوره روزه و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعای برگشت معشوق یک روزه : وسوسه گر او برخاست، با وقار ملایمی به او سلام کرد و در مقابل با همان لطف سلام کرد. “کجا دور، پسرم؟” وسوسه کننده گفت: “اگر اکنون قدم هایت را به سوی گایا هدایت کنی، شاید جوانی تو سن تنهایی من را تشویق کند.” شاهزاده پاسخ داد: “من به دنبال نور می روم. اما جایی که مهم نیست، نور پیدا می شود.” اما مارا به او پاسخ داد: “جستجوی تو بیهوده است.
توسل : چرا بیشتر از آنچه وداها می آموزند به دنبال دانستن می گردی؟ چرا بیشتر از آنچه معلمان می دانند به دنبال یادگیری می گردی؟ اما جوانی چنین است؛ رنگ های گلگون سپیده دم همه افکار او را رنگ می کند. “عالی!” فریاد میکشد، و غم ابرهای بیحساب را بالا میبرد تا نوری بیابد که نه شب میشناسد و نه تغییر؛ ما برهمنها سرودهای خود را با عاقلانه میخوانیم، مبتذلها با عمیقترین هیبت گوش میدهیم.
دعای برگشت معشوق یک روزه
اما هنوز ضربان قلبهای خفهمان راهپیمایی رو به جلو را میکوبد. تا ابد به سوی قبر، وقتی یکی جلوتر فریاد می زند: “اینک من نوری می بینم!” و دیگران لباسهای او را به چنگ میآورند تا زمانی که در تاریکی بیستاره ناپدید شوند، ممکن است روزی فراتر از این شب بیستاره باشد، ممکن است زندگی فراتر از این تاریک عمیق وجود داشته باشد – اما چه کسی آن روز تغییر ناپذیر را دیده است.
دعای برگشت معشوق یک روزه : آن جاده خاموش افسانه هایی وجود دارد که در دوران هولناکی مقدس شده است، افسانه ها و عقاید باستانی که انسان ها ساخته اند تا با جهل و ترس به آنها قدرت دهند؛ افسانه های خدایان پر از احساسات انسانی: افسانه های انسان هایی که با خدایان راه می رفتند و صحبت می کردند؛ افسانه ها کالپاس گذشت، زمانی که برهما خوابید و همه آفریدهها در شعلههای آتش پیچیده شدند.
روزه
روزه : شکست خورده، نه ناامید، با این حال فکر کرد که آخرین وسیله را امتحان کند، زیرا خوب می دانست که قدم های بودا به درخت مقدس نزدیک می شود، جایی که نور طلوع می کند و تمام قدرت او به پایان می رسد. بر روی صندلی کنار راه سایه دار، برهمنی به ظاهر پیر، مارا نشست، و هنگامی که شاهزاده نزدیک شد.
دعای برگشت معشوق یک روزه : و سپس سیلها فرود آمد، هرج و مرج حاکم شد، جهان هدر رفت آب و آسمانها خلأ بیآفتاب تا دوباره بیدار شد و خورشید و ماه و ستارهها دور خود را از سر می گیرند، اقیانوس ها که در حال عقب نشینی هستند، قله کوه ها را نشان می دهند، و سپس تپه ها و دشت های گسترده – افسانه های عجیب و غریب، که مردان حیله گر جعل کرده اند.
بالاخره باتلاق ها و حصارها؟ اما در عوض در کتاب باز طبیعت بخوانید چگونه نور از تاریکی با درجات دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق آهسته رشد کرد. چگونه کرمهای خزنده به پرندگانی با بالهای سبک تبدیل شدند، شیرینترین نتها و شیکترین پرها را به دست آوردند. چگونه سرخس های پست به نخل های بلند تبدیل شدند. چگونه انسانها خود را از میمونهای سخنگو ساختهاند.
دعای برگشت معشوق یک روزه : چگونه، حتی از پروتوپلاسم به بالاترین بارد، انتخابکننده و ردکننده، ذهن رشد کرده است، تا زمانی که تمام اسرار آشکار شود، و خود انسان اکنون سرآمد، سازنده و استاد است. خود بزرگ خود را، به تمسخر تمام زمزمه های دعای بازگشت معشوق یک روزه کودکانه اش و خندیدن به تمام احترام پدرانش.» شاهزاده با جدیت ملایم پاسخ داد: «به خوبی می دانم که ما چقدر کورکورانه در شک و ترس و جهل عمیق، حکمت دست می زنیم.
از گذشته کتابی که اکنون مهر و موم شده است. اما چرا آنچه را اعصار ارج نهاده اند تحقیر می کنیم؟ همانطور که یک شخم زن بی ادب، تابوت زنگ زده ای را که سهم او آشکار می کند، بر روی کپه های زباله می اندازد، بی آنکه بداند در آن گوهرهای گرانبها پنهان شده دعای گشایش رزق و روزی قوی است تا او را واقعاً ثروتمند کند، دستی که آنها را از دزد پنهان کرد، سرد، کلیدی که این را قفل کرد. تابوت زنگ زده، گم شده گذشته عاقلانه بود.
دعای برگشت معشوق یک روزه : وگرنه آن زبان شگفتانگیز [۳] که ما آن را مقدس مینامیم، که دانشمندان به آن سخن میگویند، اکنون در حال از بین رفتن بیش از حد تصفیه شده برای این عصر گستاخ، برای زبانهای خشن ما بسیار صاف، برای دعایی برای داشتن همسر خوب درشت ما بسیار غنی و لطیف است. اندیشه ها. چرا چنین مردانی باید افسانه های بیهوده بسازند مگر اینکه در بیرون خشن آنها مقداری حقیقت گرانبها از توهین پنهان شده باشد.
به ایمان خود احترام بگذارید، هیچ ایمان دیگری را دشنام دهید، مبادا با تابوت گوهرها را رد کنید، یا با بدنه های خشن دانه های زنده را رد کنید.بدون شک تغییراتی در طبیعت ایجاد شده است که از اعصار در گذشتههای دور سخن میگوید که اندیشیدن آنها ذهن را مملو از هیبت میکند. سنگریزه های صاف و فرسوده روی بلندترین تپه ها از اقیانوسی صحبت می کنند که بالای بالای آنها می نشیند.
دعای برگشت معشوق یک روزه : نخل های غول پیکر که اکنون به دعای رزق و روزی قوی مغازه سنگ های جامد تبدیل شده اند، از شگفتی های دنیای مدفون صحبت می کنند. چرا با تئوری ها و رویاها به دنبال حل معمایی که طبیعت می گذارد، از کجا و چرا؟ کرم خزنده قدرت سازنده خود را اعلام می کند. پرنده آوازخوان مهارت سازنده خود را اعلام می کند. ذهن انسان از ذهنی بزرگتر خبر می دهد که اراده او جهان را می سازد و افکارش اعمال زنده است.
هر تپش قلب ما از قدرت کنونی، حفظ، بازآفرینی، روز به روز صحبت می کند. بهتر است اعتراف کنیم که چقدر کم میتوانیم بدانیم، بهتر است با پاهای بینقاب و متواضعانه به این نیروی زنده نزدیک شویم تا کمک بخواهی.” صلح! تگرگ، منادی روز! تاریکی ناپدید می شود، نور پدیدار می شود.» اما مارا شنید و ساکت غرق شد، شاهزاده ی کارکش بر زمین سجده کرد و متحیر دراز کشید.
دعای برگشت معشوق یک روزه : در حالی که دیوها در نزدیکی شناور بودند، به تماشای هر ضربان قلب می پرداختند و آن آرامش شیرین را تنفس می کردند. فرشته نگهبانش. به کودک خوابیده می دهد شب گذشت، ستاره روز از دیدگان محو می شود، و ملایم ترین رنگ رز و طلای صبح، مشرق را می پیچد و نوک کوه ها را می کشد، دهکده ساکت با زندگی بیداری، از نفخ بزها و پستی می پیچد.
از گله های دور، آواز پرندگان و کلاغ خروس های جنگلی ملایم ترین موسیقی را در هوای شبنم دار نفس می کشند.
دیدگاهتان را بنویسید