
طلسم دلتنگی , رسانه توسل ( جهت مشاوره دلتنگی و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم دلتنگی : توده ها رشد کردند، یکدیگر را خرد کردند، خود را فشرده کردند: تا زمانی که دیگر نتوانستند در برج جا شوند، هزاران نفر از بالکن ها افتادند یا به دیوار له شدند، جایی که خشک شدند و سرانجام ناپدید شدند. در ازدحام، وحشت آنها را بیشتر تشنج کرد.اندام های ریز و خش خش هجوم آوردند، به یکدیگر چسبیدند و در دایره ها پراکنده شدند.
توسل : در حالی که به نظر می رسید چهره هایشان همان چیزی را که در وضوح خطوط از دست می دادند، استعدادی پیدا می کرد. در آسمان، آن مدارها مهاجرت قوی پرندگان خاکستری را شبیه سازی کردند و ارتش آنها را به انتهای افق بسته بودند. و به محض اینکه زنگ ها متوقف شدند، آشفتگی آشکاری از هیولاها به وجود آمد… فقط یکی یا دیگری پژمرده شد.
طلسم دلتنگی
در خفگی سکوت، به آرامی، قطرات قطره ای روی زمینی که او را می بلعید، می چکید، یا او مدام روی طناب ها می چرخید. پیروئت های آکروباتیک، یا روی آهن، لبه، تار عنکبوت نشسته بود، به طور یکنواخت شروع به تاب خوردن کرد، تا اینکه کاملاً عذاب آور شد و از هم پاشید. -وای خدا! خدای بزرگ، خدای قادر مطلق و مهربان! به خاطر آنچه هستی، ایمان من را حمایت کن و نگذار نور سوسوزن عقل من در جنون خاموش شود.
طلسم دلتنگی : وقتی اسقف اعظم میزبان را بلند می کند، و صدای مقعر در کلیسا به نظر می رسد، ضربان دست ها بر سینه ها پشیمان می شود، چرا این نوازنده هق هق می کند و در منظره از زوایای برج سرگردان است و به دنبال کسی می گردد که آنجا نیست؟ و شخصیت ساتیرو کوچولوی او بهم می زند، ترسناک و ترسناک، مانند میمونی که در درون روح منقبض یک مسیحی بود.
دلتنگی
دلتنگی : برخی به خار مسلح بودند، برخی دیگر کلاه بر روی چشمان خود داشتند، کوتاهی روی آستین و کاماندولا در کمر داشتند: و حتی بسیاری از آنها مشعل هایی به هم می زدند که در نبرد می دویدند و در سراسر این مجموعه هولناک طلسم نویسی شرارت ها جریان خون را جاری می کردند. و آنهایی که به دنیا آمده بودند، کسانی را که از قبل بالغ شده بودند هل می دادند.
طلسم دلتنگی : در حال حاضر کبوترها دوباره زیر گنبد پرواز می کنند، سفید، پاک، بار دیگر آرام بال می زنند، وقتی آخرین نوشتن دعا طلسم گرداب هیولاها از ناقوس های خاموش رها می شوند، در میان غوغاها جاری می شوند، زیر شلاق های مسح آسمانی که از میزبان ساطع می شود. گوشت و از شراب کاسه خون ساخته شد. در حال حاضر، دنبال میشود، و کاریلون به آرامی زمزمه میکند.
مانند همصدایی ویولن و چنگ، نرمترین پرگیرا که بخشش خداوند در یک توبهکننده الهام گرفته است. ملایم و حلیم، سرافیمهای سنگی دست به دست هم میدهند، بالهای خود را از خوشحالی تکان میدهند، با خرخرههای کودکانهشان، که طلای کسلکننده از هالهها در شکستن طلسم مرگ موهایشان میدرخشد. و از لیراهای شکسته با انگشتان خود مقدمه های مبهم عرفانی سیال و بخارآلود را می چینند که سرمست وجد می شود.
طلسم دلتنگی : تقریباً معادل معتدل ترین عطرهای یاسمن و نرد و بنفشه و گل رز سفید است طلسم نویس که از گل تاج های باز شده در آن تبخیر می شود. یک صومعه، و در شب آنها پیشنهادات سعادت را در سلول باکره یک تازه کار پخش می کنند. آره! در این پیش درآمد پیرمرد، شاید التماس جنایتی باستانی که در سالها دعاهای ناشنیده کفاره داده شده و فصاحت صد برابر در گذر زمان، در نهایت گریه می کند.
تا اینکه سرانجام شکنجه نوازنده از حد و مرزهای بیان شده فراتر می رود. انسان، و با فصاحت خدا مساوی و تقلید شکستن طلسم زن و شوهر می کند، تا در آن سرگردان، پادشاه آسمان ها را به بخشش وادار کند. همه چیز در این لحظه عالی این را میخواهد، وفادارانی که رویشان را به سمت زنگی که آنها را میبرد برمیگردانند، مجسمهها، کبوترها، و سرانجام اسقف اعظم که هنگام برکت دادن، بازوی لرزان خود را به سمت برج دراز میکند و از آن عفو میکند.
طلسم دلتنگی : یک ژست نوازنده عجیب پاک از غبار، تمام آسمان دسامبر محو شد، با خلوص الیزه ای بی نظیر – و ماه به رنگ نقره ای می چرخد و قفل های نوری را مانند سر مرده کودکی به دور خود می گسترد و قبل از رها شدن خروس انبوه در میان دره ها به دنبال تنه می گردد. اولین درخواست شما برای تعمید عیسی در کودکی است. در غبار مهتاب، از میان اشک های روزاسه، گردبادی از سرافین ها به کلیسا می زند.
سفید مرمری، که از ابر زاده شده است، مانند نسلی خود به خود از گونه های چاق، دهان باز، چشمان باز. از یاقوت کبود و لحن کلروتیک و نیمه شفافی که در بهشت و مقبره شرکت می کند و در آن می توان علیرغم معنویت ماندن ابدی، آن دلتنگی بی کران موجودات کوچک را که از گرمای سینه های مادر دریده اند، خواند. برای یک لحظه، یک پروبوسیس بالدار بر فراز گروه کر بال می زند.
طلسم دلتنگی : مانند مهاجرت پرندگان درخشان، شب تاب ها، پروانه ها، که در دود نقره ای ستاره نوسان می کند و حرکت می کند، در چرخش های آپوتئوزیس می چرخد: پس از آن به برج همگرا می شود، و از طریق بالکن وارد شوید، در مارپیچی از رویای آلوینیت. اما این ارتشی است که آرام آرام پرواز خود را پایین می آورد.
بی صدا، فقط در حال زدن طبل، در فرو-فرو.آسیتاس تقریبا نامحسوس. برخی از آنها به سختی بالای سر خود قرار دارند، در حالی که در پیراهن ابرهای خود پرواز می کنند. دیگران ناآرام هستند، نمی توانند برای مدت طولانی در یک نقطه بمانند، و در جنون حرکت، حرکت می کنند، نوک می زنند، روی صفحه کلید زنگ ها، روی مجسمه ها می پرند، یکدیگر را صدا می کنند، دسته دسته می آیند.
طلسم دلتنگی : تا به هیولا بخندند یا موهای همدیگر را بپوشید، در پشت پیچکهایی که دیوار را در آغوش گرفته است، اطراف بالکنها، در امتداد طنابها – و حتیکسی که روی سراشیبی ها لیز خورده بود، رو به پایین، زمزمه می کرد. عصبانی می شد و منتظر بود تا کسی او را بلند کند. محکمترینها سپس یکی از سنگفرشها را در گوشهای از سنگفرش بیرون میآورند و در زمین چمباتمه میزنند.
با میخهایشان سوراخی حفر میکنند. برای بار دوم، خروس دسته جمعی از گنبد فریاد زد و آنها که صدای او را شنیدند با عصبانیت به سمت کار شتافتند تا قبل از اینکه پرنده سومین فریاد هشدار خود را منتشر کند، کار تمام شود. خیلی زود یک سوراخ عمیق در کف اتاق بزرگ ایجاد می شود، و – اوه تعجب! – یک پا ظاهر می شود.
طلسم دلتنگی : پای کودک میکروسکوپی بنفش از سرما، یک تکه: و درست بعد از پا، یک پا، نیم تنه، سر… در حال حاضر کنجکاوی بر کوچولوها چیره شده است.
دیدگاهتان را بنویسید