
دعانویس یهودی در یزد , رسانه توسل ( جهت مشاوره یزد و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعانویس یهودی در یزد : من چیزی برای ارائه ندارم.” پس از گفتن این سخن و جستجوی بیهوده خود برای دادن چیزی، به یاد آورد که مدتی قبل از این که در یک خاکریز دو مس پیدا کرده بود، پس با گرفتن این مس، آنها را فوراً به عنوان هدیه ای به کشیشان در صدقه تقدیم کرد. کاهنان، مقدسی که میتوانست قلب انسانها را بخواند، با بیاعتنایی به هدایای غنی دیگران و مشاهده ایمان عمیقی که در قلب این بیوه فقیر وجود دارد.
توسل : و آرزو میکرد که کشیش به درستی شایستگی مذهبی او را ارج نهد، با صدایی کامل به صدا درآمد. کانتو او دست راست خود را بلند کرد و گفت: کشیش های محترم شرکت کنید! و سپس ادامه داد: ۲ “مس های این بیوه فقیر به هر نحوی از همه گنجینه های اقیانوس ها و ثروت زمین گسترده تر است.” او به رستگاری رسیده است و از حرص و طمع خودخواهانه رهایی یافته است.
دعانویس یهودی در یزد
زن با این فکر به شدت در ذهن خود تقویت شد و گفت: «همین طور است که معلم می گوید: کاری که من انجام داده ام به اندازه ای است که گویی یک مرد ثروتمند است. از تمام دارایی خود صرف نظر کند.» ۵ و معلم گفت: «انجام کارهای نیک مانند اندوختن گنج است» و این حقیقت را در مثلی بیان کرد: ۶ «سه تاجر هر کدام با سرمایه خود به سفر رفتند. یکی از آنها بسیار سود کرد.
دعانویس یهودی در یزد : دومی با سرمایه خود بازگشت و سومی پس از از دست دادن سرمایه به خانه آمد. آنچه در زندگی مشترک صادق است، در مورد دین نیز صدق می کند.[صفحه ۱۸۱]۷ «سرمایه حالتی است که انسان به آن رسیده است، سود آن بهشت است؛ از دست دادن سرمایه او به این معناست که انسان در وضعیتی پایین به دنیا خواهد آمد.
یزد
یزد : روزی یک بیوه تنها بود که بسیار تهیدست بود، و پس از رفتن به کوه، گوشه نشینانی را دید که [صفحه ۱۸۰] یک مجلس مذهبی برگزار می کردند. آنگاه زن پر از شادی شد و با ستایش گفت: “خوب است ای کشیش های مقدس! اما در حالی که دیگران چیزهای گرانبهایی مانند تولید غارهای اقیانوسی می دهند.
دعانویس یهودی در یزد : همانطور که اهل جهنم یا حیوان. اینها مسیرهایی هستند که برای گناهکار باز است.۸ «کسی که سرمایه خود را بازگرداند، مانند کسی است که دوباره به عنوان یک انسان متولد شده است. کسانی که از طریق اعمال فضیلتهای گوناگون، صاحبخانههای پارسا میشوند، دوباره مردانه متولد میشوند، زیرا همه موجودات ثمره اعمال خود را خواهند چید.
اما کسی که سرمایهاش را زیاد کند، مانند کسی است که به فضیلتهای برجستهای عمل میکند. انسان نیکوکار و عالی در بهشت به مقام جلال خدایان می رسد.»۹ LXIV. مرد نابینا متولد شد. مردی نابینا به دنیا آمد دعا برای محبوب شدن در چشم همه و گفت: «من به عالم نور و ظهور ایمان ندارم. هیچ رنگی، روشن یا تاریک وجود ندارد. نه خورشید وجود دارد، نه ماه، نه ستاره. هیچ کس شاهد این چیزها نبوده است.
دعانویس یهودی در یزد : دوستانش با او مخالفت کردند، اما او به عقیده خود چسبید: «آنچه می گویید که می بینید، توهم است. اگر رنگها وجود داشتند، باید بتوانم آنها را لمس کنم. آنها هیچ ماده ای ندارند و واقعی نیستند. هر چیزی واقعی وزن دارد، اما دعا برای علاقه مند شدن فرزند به درس خواندن من در جایی که رنگ ها را می بینید وزنی احساس نمی کنم.»۲ در آن روزها پزشکی بود که به دیدن مرد نابینا فراخوانده شد.
فیلم خاکستری ذوب شد و چشمانش توانایی بینایی را پیدا کرد. ۳ تاتاگاتا پزشک است، آب مروارید توهم فکر “من هستم” و چهار حقیقت ساده چهار حقیقت نجیب هستند.[Pg 182]4 LXV. پسر گمشده پسری بود که به دعا برای زیبا شدن جنین در بارداری کشوری دور رفت و در حالی که پدر ثروت بیاندازهای جمع میکرد، پسر به شدت فقیر شد و پسر در حالی که به دنبال غذا و پوشاک میگشت اتفاقاً به کشوری رسید که در آن زندگی میکرد.
دعانویس یهودی در یزد : پدر زنده بود و پدر او را در بدبختی خود دید، زیرا از فقر وحشی شده بود و به برخی از خادمان خود دستور داد تا او را صدا کنند. سوء ظن مرد قدرتمندی را برانگیخته اند و او مرا به زندان خواهد انداخت.«پیش از اینکه پدرش را ببیند، پر از دلهره فرار دعا برای درس خواندن و تمرکز کرد.۲ سپس پدر رسولانی را به دنبال پسرش فرستاد که با وجود ناله و ناله او را گرفتند و بازگرداندند.
پس پدر به خادمان خود دستور داد که با مهربانی رفتار کنند. پسرش و کارگری از درجه و تحصیلات پسرش را گماشت تا پسر را به عنوان همیار در ملک استخدام کند و پسر از وضعیت جدید او راضی بود.۳ پدر از پنجره قصر پسر را تماشا کرد و وقتی پس از مدتی دعا برای درد دندان دراوردن نوزاد پسرش را احضار کرد و تمام خادمان خود را فرا خواند و راز را به آنها فاش کرد و آن فقیر بسیار خوشحال شد و خوشحال شد.
دعانویس یهودی در یزد : از ملاقات با پدرش سرشار از شادی است. ۵ کم کم ذهن انسان ها باید برای حقایق بالاتر تربیت شود. پس با عزم ترک امر، نزد آن حضرت آمد تا از او رهایی از نذر کند. و مبارک به بهخو گفت: ۱ “پسرم مراقب باش، مبادا طعمه هوس های دل گمراهت شوی. زیرا می بینم که در وجودهای قبلی، تو از عواقب شوم شهوات بسیار رنج برده ای، و تا زمانی که یاد نگیری بر میل نفسانی خود غلبه کنی، در این زندگی از طریق حماقت خود تباه می شوی.
به داستان وجود دیگری از خودت، مانند ماهی گوش کن. او در حالی که از جلو حرکت می کرد ناگهان متوجه شبکه های توری شد و سر خوردن از خطر فرار کرد اما او که از عشق کور شده بود مشتاقانه به دنبال او شلیک کرد و مستقیم به دهانه تور افتاد. تور را به پا کرد و ماهی که به تلخی از سرنوشت غم انگیز خود شکایت کرد و گفت: “این واقعاً میوه تلخ حماقت من است”، اگر بودیستا شانسی برای آمدن نداشت و زبان مردم را درک نمی کرد.
دعانویس یهودی در یزد : مطمئناً می مرد. ماهی به او رحم کرد، آن بیچاره را خرید و به او گفت: «ماهی خوبم، اگر امروز به تو نگاه نمی کردم، جانت را از دست می دادی. من تو را نجات خواهم داد.
دیدگاهتان را بنویسید