
دعانویس یهودی در کردستان , رسانه توسل ( جهت مشاوره کردستان و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعانویس یهودی در کردستان : که تحت انگیزه آن عمل کرد، قربانی های انسانی و مناسک وحشیانه تر آن را کنار گذاشت. جشنواره، که از نظر زمان تمایزات طبقاتی را کنار گذاشته و بسیاری از نمادهای بودایی را پذیرفته است، نشان میدهد که برهمنها، حتی زمانی که آن را از [صفحه ۲۶] هند بیرون راندند، مجبور بودند برخی از آثار آن را حفظ کنند. چرا که آنها به شناخت بودا به عنوان یکی از آواتارهای خدای خود ویشنو نیاز داشتند.
توسل : بودیسم را میتوان بهعنوان «والدین معماری هندی» توصیف کرد، که در ابتدا بر اساس الگوهای یونانی شکل گرفت و به سرعت خصلت خاص خود را به خود گرفت، همانطور که در معابد عظیم آن دیده میشود. اما، همانطور که در مورد تمام نظام های مذهبی با منشأ صرفاً انسانی صادق است، بودیسم به تدریج از معیارهای بنیانگذار خود دور شد.
دعانویس یهودی در کردستان
دل میل به چیزی برای پرستش دارد، چیزی یا چیزی که امیدها و ترس هایش را بر روی آن یا روی آن قرار دهد، و بودایی ها، که احترام به یک حق تعالی یاد نگرفته بودند، ستایش خود را به خود بودا منتقل کردند، که زندگی و کار او را درگیر کردند. ابری از اسطوره و افسانه یادگارهای او مورد پرستش قرار گرفت و برجهایی برای حفظ آنها در همه جا برپا شد.
دعانویس یهودی در کردستان : شور و شوقی که بودایی ها را برانگیخت و تا حد زیادی به گسترش سریع عقیده آنها کمک کرد، زیرا بودیسم، بر خلاف برهمنیسم، دینی تبلیغ کننده است، نمونه ای قابل توجه در کار هیوئن-تسانگ، زائر چینی، می یابد که در میانه در قرن هفتم، از صحراها و کوه هایی که چین را از هند جدا می کند، گذشت و از شهرهای اصلی شبه جزیره هند دیدن کرد.
کردستان
کردستان : از سیلان به بیرمه و سیام و جزایر مجمع الجزایر هند گسترش یافت و از چین به ژاپن نفوذ کرد. اکنون این دین بیش از یک پنجم کل نژاد بشر است. تأثیر آن بسیار قابل توجه بوده است و ممکن است به طور مشخص در برخی از آموزه های گنوسی و در فلسفه اسکندریه یا نوافلاطونی ردیابی شود. این آیین قدیمی برهمنی را تغییر داد.
دعانویس یهودی در کردستان : یک زائر بودایی.[۱۲] هیوئن تسانگ در یکی از دوره های انقلابی و هرج و مرج در امپراتوری چین در یکی از شهرهای استانی چین به دنیا آمد. پدرش پس از کناره گیری از خدمات دولتی، توانست اوقات فراغت خود را وقف تحصیل چهار فرزندش کند، یکی از آنها، هیوئن تسانگ، در سنین پایین به دلیل نبوغ و عطش خود برای دانش متمایز بود.
او پس از دریافت آموزش در یک صومعه بودایی، زمانی که تنها سیزده سال داشت به عنوان راهب پذیرفته شد. در طول هفت سال بعد، او با برادرانش از جایی به مکان دیگر سفر کرد تا از سخنرانیهای [صفحه ۲۷] برجستهترین دعانویس خوب در گیلان اساتید سود ببرد. اما مطالعات مسالمت آمیز او اغلب به دلیل وحشت جنگ قطع می شد و او مجبور شد به استان های دورافتاده امپراتوری پناه ببرد.
دعانویس یهودی در کردستان : در سن بیست سالگی دستورات کشیش را پذیرفت، در دعا برای زبان بند مادر شوهر حالی که قبلاً به خاطر آموخته های متنوع خود مشهور شده بود. او کتاب اصلی آیین بودایی، سوابق زندگی و تعالیم بودا، نظام اخلاق و متافیزیک را مطالعه کرده بود و بر آثار کونگ فوتسه و لائوتسه کاملاً تسلط یافته بود. اما، مانند بسیاری از ذهن های پرسشگر، او را شکنجه کرد.
به مدت شش سال دیگر او تحصیلات خود را در مراکز آموزشی اصلی در چین پیگیری کرد و زمانی که برای یادگیری آمده دعای مجرب برای درد زانو بود اغلب از او خواسته می شد که تدریس کند. او که در تمام تلاشهایش برای ارضای عقل مضطرب و بیقرار خود گیج شده بود، سرانجام تصمیم گرفت از هند، سرزمین مادری بودیسم دیدن کند، جایی که میدانست باید اصل آثار را بیابد.
دعانویس یهودی در کردستان : که در ترجمه چینی آنها، ثابت کرده بود که بسیار مشکوک و بی اعتمادی زیادی را برانگیخته بود. از سوابق پیشینیان زائر خود، از خطرات سفر خود آگاه بود. با این حال، همانطور که او میگوید، جلال بازیابی شریعت، که میبایست راهنمای دعای قوی برای درد زانو همه انسانها و وسیله نجات آنها باشد، به نظر او شایسته دستیابی به نظر میرسید.
او مانند چندین کشیش دیگر درخواست اجازه امپراتوری برای سفر به خارج از چین کرد. رد دعانویس معروف در کرمانشاه شد و یارانش دلشان را از دست دادند. اما از چیزهای سخت تری ساخته شده بود. مادرش اغلب به او گفته بود که چگونه، قبل از تولدش، تصوراتی از فرزندان آینده اش داشت که در جستجوی قانون به غرب دور سفر می کردند. و خود او نیز به همین ترتیب تشویق شده بود.
دعانویس یهودی در کردستان : از آنجا که هیچ لذتی دنیوی نداشت که او را ضعیف کند و تنها به یک چیز اعتقاد داشت که ارزش زندگی را دارد، تصمیم گرفت با خطر و دشواری روبرو شود. خود را به هوآنگ هو و محل عزیمت کاروان ها به غرب رساند و با فرار از هوشیاری فرماندار موفق به عبور از مرز شد. او بدون دوست و یاور بود. اما پس از گذراندن شب در دعای پرشور، در شخصی راهنما یافت که صبح روز بعد به طور غیرمنتظره ای خود را معرفی کرد.
این راهنما تا مدتی او را صادقانه هدایت کرد، اما وقتی به صحرا رسیدند او را رها کرد. هنوز پنج برج دیدهبانی باقی مانده بود که باید از آن عبور کرد، و مسیر نامشخص در میان صحرا تنها با [صفحه ۲۸] اسکلتها و نشانههای سم اسبها نشان داده میشد. زائر با شجاعت به راه خود رفت و با وجود گمراهی “سراب” صحرا، به سلامت به اولین برج رسید. در آنجا او به سختی از تیرهای نگهبان جان سالم به در برد.
دعانویس یهودی در کردستان : اما افسر فرمانده خود یک بودایی مومن بود و نه تنها به هیوئن-تسانگ اجازه داد تا ادامه دهد، بلکه توصیه نامه هایی به فرمانداران برج های دیگر به او داد. با این حال، در آخرین برج، از اجازه عبور او خودداری شد و نه رشوه و نه التماس هیچ فایده ای نداشت.
او مجبور شد گامهایش را دوباره طی کند و مسیری طولانی را طی کند که در جریان آن راه خود را گم کرد. کیسه آبش ترکید و برای اولین بار شجاعتش متزلزل شد.
دعانویس یهودی در کردستان : آیا او نباید برگردد؟ اما نه؛ او سوگند یاد کرده بود که تا زمانی که به هند نرسیده است، قدمی به عقب برندارد. بهتر بود با چهره ای رو به غرب بمیرد تا اینکه به شرق بازگردد و زندگی کند.
دیدگاهتان را بنویسید