
طلسم هندی , رسانه توسل ( جهت مشاوره هندی و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم هندی : کالسکه هنوز می خواست موانع را جمع کند. تا اینکه آنها را بدون نتیجه دید، راه را به من نشان داداحتمالاً از صومعه، دور، روی کوههای بلندی که در پای آن اسکله مسافرتی ما برچیده شده بود. اعتراف می کنم که در راهم قدم های اول برایم سخت بود. زمین های صخره ای شکاف هایی ایجاد کردند که پاها در گل فرو رفتند.
توسل : دستههای سیستوس و پیروس راه را مسدود کردند، دورم را گرفتند، کت و شلوارم را به دام انداختند یا آمدند با دستهای چسبناکشان به صورتم سیلی بزنند. و بنابراین من برای بیش از یک ساعت رفتم، از یک طرف تلو تلو خوردم و از طرف دیگر افتادم، پایین ستون فقرات دلگیر رشته کوه. در همین حین، ابرها باز شدند، ضخیمتر، در حال دویدن، تا اینکه مهتابی پوشیده توانست مرا در راه هدایت کند.
طلسم هندی
برخی از بدنههای پیشرفته خرابهها بالاخره خودنمایی کردند، کلیسای کوچک با طاقهای گوتیک، سایههای باریک سرو، عمارتهایی که در آن علفها رشد میکردند، تازیانه باد… ده قدم جلوتر، خودم را در یک ایوان سنگی وسیع دیدم، همه. در طاق هایی با سرستون های مثله شده. در مرکز زمزمه کردفواره ای که به صورت قطره ای بر روی بقایای یک مخزن کنده کاری شده می ریزد.
طلسم هندی : و رواقی در پسزمینه با دستههایی از ستونها و طاقچههایی برای حواریون در حال دعا دیده میشد. دو قدم دیگر وارد کلیسا شدم. بخشی از طاق قبلاً سقوط کرده بود. طاقهای بلند و انعطافپذیر، بهصورت سلسلهای موازی با طول بسیار زیاد، تا حرم میرفتند. روی پناهگاه این یا آن منبر، فرشهایی از پیچک آویزان بود.
هندی
هندی : و مربی اضافه کرد: -در ضمن، شیاطین همیشه اونجا با میترهایی مثل اسقف ها نماز می خوانند! -با اون چراغ قوه بیا دیگه بدون گوش دادن گفتم. نصف جیره براندی و تنباکو! شما بچه ها تا جایی که می توانید در آنجا پناه بگیرید، و من بلافاصله برمی گردم! -ولی کجا میری؟ -حالا که! به صومعه مراسم عشای ربانی اجرا شد: شیطان باید قبلاً از محراب بالا رفته باشد.
طلسم هندی : از میان قسمتی از دیوار فروریخته، میتوانی صومعه، تکیهگاهها، طاقهای تکیهدار، توری از پنجرههای مانولین، مجسمههای شکسته، و انبوهی از سنگهای تراشیده شده را ببینی. پوشیده، در لابلای گلدسته های سرسخت خود فرو رفته اند. آهسته که در میان گیاهان کوچک کوه راه می رفتم، از غروب مه آلود خاطرات کودکی ام، افسانه ای شکستن طلسم ریزش مو را که بارها شنیده بودم، در زمستان که شام تمام شد.
شبانان و شکاربان ها آمدند، تداعی می کردم. تا با ما یک مدار بسازد، از چرخ برازیدو، در آشپزخانه طاقدار املاک، که شکستن طلسم کاسبی دودکشهایش مانند دو برج عمارت مربع شکل از سقف بلند میشد. یاد مادربزرگم افتادماز آنجایی که صومعه یکی از ارجمندترین خانههای انزوا در کل پادشاهی بود، که پی در پی توسط پادشاهان، ملاقاتهای پیشوایان غنیسازی شد.
طلسم هندی : پناهگاه بسیاری از شاهزاده خانمها و حرامزادههایی بود که آخرین خواب خود را در آنجا، در مقبرههای سنگیشان خوابیدند. تصاویر و کتیبه های آلویرا علیرغم ثروت هنگفتی که راهبه ها دستور دادند بین گافاریا و میسریکوردیاهای استان توزیع شود، این قانون فقر بسیار سردی را بر راهبه ها تحمیل کرد. خدمتکاران بیچاره روی تخته ای می خوابیدند، بدون ملافه و روپوش و با سنگی خشن برای سر تخت. و با گیاهان شکستن انواع طلسم و سبزیها زندگی میکردند.
بدون چاشنی بیشتر از نم نم روغن زیتون و یک مشت نمک، در بند سفید لباسهایشان ظاهر میشدند، که در معنویت دائمی دعایشان باریکتر بود، به جای سایههای زنان دیوانه، شبحهایی رنجی بد رنج می برد، در صومعه ها راهپیمایی می کرد و به وجد می آمد و گویی زیر بار کاماندولاها و دعاها خم شده بود. یک پاپ پیر از عصر گوتیک در آن زمان صومعه بقاع را اهدا کرده بود، که به خاطر چنین ریاضتی منزوی شکستن طلسم ترس مجبور شده بود.
طلسم هندی : کریسمس، به شرط سفیدپوست بودن و تازه متولد شدن. از آن زمان، همیشه آن داستان فروتنانه فریریتاها، خوابیدن روی تخت های قهوه ای و غذا خوردن روی کلم با روغن زیتون و نمک در خاطرم بود. در مدرسه، اغلب تلاش میکردم تا شخصیت خیرخواه آن پاپ مقدس عصر گوتیک را به خودم نشان دهم.
بیشک خندان و ماتباخته، با کلاه کوچک ارغوانیاش، و حلقه فیروزهای بزرگ، و به دخترانش سانتا آگاتا بره سفید اهدا میکردم. برای شب کریسمس آن چیزها در یک پسزمینه فانتزی، به اصطلاح بیسانتینو، بدون پرسپکتیو هوایی، با نیمبوسهای طلایی شکستن طلسم کتاب روی سر، و چینهای ریز روی لباسهایشان – و بسیار دور از زمانه ما! آنقدر از روحیه ما فاصله گرفتم که همیشه به نامحتمل بودن زیرنویس هایی که مادربزرگم گفته بود لبخند می زدم.
طلسم هندی : هر سال در املاک، پس از گفتن عبادت قبل از برگزاری مراسم سخنرانی، با شکوه فراوان از شمع های روشن، پوشیده از ابریشم، تابلوهای مقدس، گل ها، تعویذات و سزارینها ،در طول بیست و پنج روز طولانی یک ماه – هر سال، زمانی که زمان سرو کباب گوشت خوک با خرده های خرده برای شام کریسمس فرا می رسید، وقتی همه چیز دور میز جمع شده بود، فراموش نکردم بپرسم.
مادر بزرگ. اگر بره سنت آگاتا لطیف باشد و بتواند توسط راهبه های بی دندان تغذیه شود؟ در آنجا پیرزن خوب با حالت مالیخولیایی که در آن زمان قادر به تفسیر آن نبودم به من لبخند زد. و در سمت راست او، با مشخص کردن فاصله ای روی میز، یک کارد و چنگال غیرفعال در انتظار پدربزرگم بود، که یازده سال از مرگ من در شانزده سالگی گذشته بود. آنجا! این کارد و چنگال یادداشت بزرگ شام بود.
طلسم هندی : نماد مقدس روح خانواده، که احترام به نام را از طریق انقلاب های عصر تداوم بخشید. لیوان پر بود، دستمال باز شد و چهارپایه روی میز بود. هر لحظه روح کشاورز پیر با دسته تازی های الجزایری اش وارد اتاق می شد و یکی از آن خنده های بزرگ را می کرد و همه ما را خوشحال می دید. شام کریسمس! شام کریسمس! این من نبودم، نه، آن زمان که شروع به خواندن آهنگ برای فرزند خدا می کردم.
قبل از مراسم پیشروی خانه ما در تورس . در میان برادرانم نمینشینم و در میان کلاغهای بچهها و خادمان شبانان و بزرگان، کباب را تقسیم میکنم. آه که چگونه سرمای کوه اکنون مرا به یاد درخت کریسمس میاندازد . چوبی که مادرخوانده ها به دیدن خانه زنان خانه دار می روند و عظمتش به نوعی از تجمل می گذرد و فراوانی خانه را ترکیب می کند ! شام کریسمس!
طلسم هندی : شام کریسمس! در آن شب صمیمیت که در زندگی روستایی آلمان بسیار صمیمی است، وقتی اولین فرزند خانواده موظف است اولین نان تست را به خدمتکاران تقدیم کند.شام نتونستم غیبتمو ببینم! اشک در چشمان مادرم جاری شد و سال های طولانی در میان غم و اندوه عاشق ترین قلب او بایگانی شد. – صبر! گفتم و اجازه دادم چشمانم از تزئینات خارق العاده خرابه ها عبور کند.
دیدگاهتان را بنویسید