
خوش شانسی دعا , رسانه توسل ( جهت مشاوره دعا و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , خوش شانسی دعا : با لباسی ساده و بدون زینت ظاهر شد و در عین حال زیبا و زیبا ظاهر شد. مورد علاقه پادشاهان و شاهزادگان است، اما قلبش آرام و متین است. جوان سالخورده، ثروتمند، محصور در خوشی ها، متفکر و ثابت قدم است. این واقعاً در دنیا نادر است. زنان معمولاً اندک هستند. در حکمت و عمیقاً غرق در بیهودگی است؛ اما او، اگرچه در عیش و نوش زندگی می کند.
توسل : حکمت استادی را به دست آورده است و از تقوا لذت می برد و می تواند حقیقت را در کمال آن دریافت کند.»۳ هنگامی که او نشسته بود، مبارکه دستور داد. با گفتمان دینی او را برانگیخت و خوشحال کرد. آنگاه برخاست و به آن حضرت گفت: آیا آن حضرت این افتخار را به من می دهد که فردا با برادران در خانه ام غذا بخورم؟ و آن مبارک، با سکوت، رضایت خود را اعلام کرد.
خوش شانسی دعا
اکنون، لیچاوی، خانواده ای ثروتمند از درجه شاهزاده، با شنیدن اینکه مبارک به وصالی رسیده و در بیشه امباپالی اقامت دارد، بر کالسکه های باشکوه خود سوار شدند و با خود پیش رفتند. به جایی که مبارک در آنجا بود بروید. و لیچاوی ها به زیبایی با رنگ های روشن و با جواهرات گرانقیمت تزئین شده بودند.۶ و امباپالی، محور به محور، چرخ به چرخ، و یوغ به یوغ، علیه لیچاوی جوان سوار شد.
خوش شانسی دعا : و لیچاوی به امباپالی، زن جلیل، گفت: «چگونه آیا امباپالی، اینگونه بر ضد ما می رانید؟» او گفت: «اربابان من، من همین الان مبارک و برادرانش را برای غذای فردا دعوت کردم.»۸ و شاهزادگان پاسخ دادند: «امباپالی». این غذا را به قیمت صد هزار به ما بسپارید.»۹ «اربابان من، اگر تمام وصالی را با قلمرو تابعش تقدیم میکردید، از این افتخار بزرگ دست برنمیداشتم!
دعا
دعا : هنگامی که آمباپالی باخبر شد شنید که مبارکه در باغ انبه خود اقامت دارد، بسیار خوشحال شد و تا آنجا که زمین برای کالسکه ها قابل عبور بود، سوار کالسکه شد. در آنجا پیاده شد و از آنجا به سوی مکانی که آن حضرت در آنجا بود رفت و با احترام از یک طرف نزد پای او نشست. همان گونه که زنی عاقل برای انجام واجبات دینی خود بیرون میرود.
خوش شانسی دعا : سپس لیچاوی به سمت نخلستان امباپالی رفت. ۱۱ وقتی آن حضرت از دور لیچاوی را دید که نزدیک می شود، به برادران خطاب کرد و گفت: «ای برادران، آنهایی از برادران که خدایان را هرگز ندیده اند، به این گروه لیچاوی بنگرند، زیرا لباس مجلل دارند. مانند جاودانهها. و چون تا آنجا که زمین برای کالسکهها قابل عبور بود راندند، لیچاوی پیاده شد و با پای پیاده به محلی که مبارک در آنجا بود رفت و آنها را برد.
با احترام کنارش می نشیند و چون آنها نشستند، آن حضرت با سخنان دینی آنان را تعلیم و برانگیخت و شادمان کرد.۱۳ سپس دعا برای ثروت عظیم فوق قدرت خطاب به آن حضرت فرمودند: «آیا آن حضرت به ما افتخار میکند که با برادران غذای خود را بخوریم؟ فردا در قصر ما؟»۱۴ مبارک گفت: «ای لیچاوی، من قول داده ام که فردا با امباپالی، زن جلیل، شام بخورم.
خوش شانسی دعا : آنگاه لیچاویان با ابراز رضایت از سخنان مبارک، از صندلی خود برخاستند و در برابر آن مبارک تعظیم کردند و در حالی که او را در دست راست خود نگه داشتند، از آنجا رفتند، اما چون آمدند. در خانه، دستان خود را دراز کردند و گفتند: زنی دنیادار بر ما پیشی گرفت. دختری بیاهمیت جا ماندهایم!» ۱۶ و در آخر شب، امباپالی، زن جلیل، در عمارت خود برنج شیرین و کلوچه آماده کرد و فردای آن روز از طریق دعا برای ثروتمند شدن در۶روز قاصدی زمان را به آن حضرت اعلام کرد.
گفت: «خداوندا ساعت فرا رسیده است و غذا آماده است!» ۱۷ و آن مبارک صبح زود جامه پوشید و کاسه خود را گرفت و با برادران به محلی که خانه امباپالی بود رفت. هنگامی که آنها به آنجا آمدند، روی صندلی هایی که برای آنها آماده شده دعا برای گشایش کار پسرم بود، نشستند و امباپالی، زن زاده، برنج و کیک شیرین را با بودا در راس آنها، قبل از دستور گذاشت و روی آنها منتظر ماند تا اینکه آنها از گرفتن بیشتر خودداری کردند.
خوش شانسی دعا : و هنگامی که آن مبارک از غذای خود فارغ شد، دربارخان چارپایه ای پایین آورد و در کنار او نشست و دعای خوش شانسی در امتحان خطاب به مبارک گفت: «پروردگارا، این عمارت را به امر بهخوس تقدیم می کنم. که بودا رئیس آن است.» (۱۹) و مبارک هدیه را پذیرفت؛ و پس از تعلیم، برانگیختن و شادمانی او با تعالیم دینی، از جای خود برخاست و از آنجا رفت.۲۰ XCIII. آدرس خداحافظی بودا.
هنگامی که مبارک در بیشه امباپالی تا زمانی که می خواست باقی ماند، به بلووا نزدیک وصالی رفت. در آنجا آن حضرت خطاب به برادران فرمود: اى دلالان براى فصل باران در اطراف وصالى هر کدام بر حسب محلى که دوستان و اصحابش در آنجا پنج نفر مى باشند، منزل دعای خوش شانسی در ازدواج کنید. در بلووا.»۱ هنگامی که مبارک به این ترتیب وارد فصل باران شد.
خوش شانسی دعا : بیماری شدیدی بر او فرود آمد و دردهای شدید حتی تا حد مرگ بر او وارد شد. اما سعادتمند، متفکر و خوددار، بدون شکایت بیماری خود را تحمل کرد. ۲ سپس این فکر به ذهن مبارک خطور کرد: «این درست نیست که من بدون خطاب به حواریون و بدون مرخصی از زندگی از دنیا بروم. اجازه دهید اکنون با همت شدید اراده، این بیماری را تسخیر کنم و زندگی را تا فرارسیدن زمان مقرر نگه دارم.
و خداوند تبارک و تعالی با همت شدید اراده بیماری را فروکش کرد و زندگی خود را حفظ کرد تا زمانی که او بر آن تثبیت شد. و بیماری کاهش یافت. و چون کاملاً از این بیماری خلاص شد، از صومعه [ص ۲۳۳] بیرون آمد و بر صندلیی که در هوای آزاد پهن شده بود، نشست. و اَناندا ارجمند با همراهی بسیاری از شاگردان دیگر به جایی که مبارک بود نزدیک شد.
خوش شانسی دعا : به او سلام کرد و با احترام در یک طرف نشست و گفت: «خداوندا، دیدم که آن مبارک در سلامتی و تندرستی است. بنگر که آن حضرت چگونه باید رنج بکشد و با این که با دیدن بیماری آن مبارک، بدنم مانند خزنده ضعیف شد و افق برایم تاریک شد و دیگر قوای من روشن نبود، با این وجود من مقداری مصرف کردم.
دیدگاهتان را بنویسید