
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت , رسانه توسل ( جهت مشاوره سنت و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : چگونه آنتلوپ را گرفتند روزی روزگاری پادشاه بنارس باغبانی به نام سانجایا داشت. حالا یک آنتلوپ تندرو که به باغ آمده بود به محض دیدن سانجایا پرواز کرد.
توسل : حالا، یک روز پادشاه از او پرسید: “من می گویم ای دوست باغبان، آیا تا آنجا که متوجه شده ای چیز عجیبی در باغ وجود دارد؟” «ای پادشاه، من هیچ چیز را متوجه نشدم.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت
اما سانجایا آن را نترساند. و هنگامی که بارها و بارها آمد، شروع به قدم زدن در باغ کرد. و باغبان روز به روز میوه ها و گل های مختلف باغ را می چید و نزد شاه می برد.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : جز اینکه بز کوهی عادت دارد بیاید و در آنجا پرسه بزند. که اغلب می بینم.» “اما آیا می توانید آن را بگیرید؟” «اگر کمی عسل داشتم میتوانستم آن را داخل قصر بیاورم!» پادشاه به او عسل داد.
سنت
سنت : که ما خود را در عشق تمرین کنیم و هدیه دهیم. که ما مکانهای ناهموار را ساده میسازیم، حوضها حفر میکنیم و استراحتگاه میسازیم – این طلسم ما است، این دفاع ما است، این قدرت ما است!» آنگاه پادشاه به آنها اعتماد کرد و تمام دارایی را که در خانه تهمت زن بود به آنها داد و او را برده آنها کرد. و فیل را نیز بر آنها عطا کرد و آنها را از دهکده اعطا دعا برای تقویت حافظه و رفع فراموشی کرد.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : و آن را گرفت، به باغ رفت، آن را روی علفهای محلی که بز کوهی رفت و آمد میکرد، مالید و خود را پنهان کرد. چون آهو آمد و علف مالیده عسل را خورد، به شهوت چشایی گره خورد. و از آن زمان دعا برای رفع مشکل ازدواج به هیچ جای دیگری نرفت، بلکه منحصراً به باغ آمد. و چون باغبان دید که علف های آغشته به عسل آن را مجذوب خود کرده است، به موقع خود را نشان داد.
برای چند روز آنتلوپ با دیدن او پرواز کرد.اما با دیدن او دوباره و دوباره اعتماد به نفس پیدا کرد و کم کم علف دست دعایی برای رفع مشکلات خانوادگی باغبان را خورد. و وقتی باغبان دید که اعتماد به نفسش به دست آمده است، مسیر را تا قصر چنان پر از شاخه های ضخیم کرد که گویی با حصیر می پوشاند، کدو حلوایی عسل به شانه اش آویزان کرد، دسته ای از علف را به کمر برد.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : و سپس به پاشیدن علف های آغشته به عسل در جلوی آنتلوپ ادامه داد تا اینکه او را به داخل قصر برد. به محض اینکه آهو داخل شد، در را بستند. بز کوهی با دیدن مردان از ترس مرگ شروع به لرزیدن و لرزش کرد و دعا برای رسیدن به معشوق اهل سنت در اطراف سالن به این طرف و آن طرف دوید. پادشاه از اتاق بالایی خود پایین آمد و با دیدن موجودی که می لرزید.
گفت: «طبیعت بز کوهی این گونه است که یک هفته بعد به جایی نمی رود که انسان ها را ببیند و عمرش طولانی نیست. جایی که در آن ترسیده است. با این حال، این یکی، با چنین خلق و خوی، و تنها به جنگل عادت کرده است، اکنون، در بند هوس دعا برای رفع درد پا و کمر ذوق، به چنین مکانی رسیده است. به راستی هیچ چیز در دنیا بدتر از این شهوت نیست!» و هنگامی که به عبارت دیگر خطر طمع را نشان داد، آنتلوپ را به جنگل گذاشت.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : آهو بانیان مدتها پیش بودیسات به عنوان یک گوزن زنده شد. زمانی که به دنیا آمد، رنگ طلایی داشت. چشمانش مانند جواهرات گرد بود. شاخ هایش مثل نقره سفید بود. دهانش مثل دسته ای از گل های کامالا قرمز بود.
سم های او مانند لاک الکل روشن و سخت بود. دم او مانند دم گاو تبتی ظریف است. و جثه او به اندازه کره اسب بزرگ است. او در جنگل با گله ای متشکل از پانصد آهو به نام پادشاه آهو بانیان زندگی می کرد.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : و نه چندان دور از او، آهوی دیگری به نام آهو میمون، طلایی رنگ، با گله ای شبیه به او زندگی می کرد. پادشاه آن کشور به شکار علاقه نشان می داد، هرگز بدون گوشت غذا نمی خورد و هر روز همه مردم شهر را به شکار فرا می خواند تا کار معمولی آنها از بین برود. مردم فکر کردند: «این پادشاه به همه کار ما پایان می دهد. فرض کنید یک پارک درست کرده ایم.
برای آهوها غذا و نوشیدنی تهیه می کنیم. سپس آنها را به داخل پارک میرانیم، در ورودی را میبندیم و به پادشاه تحویل میدهیم.» آنها این کار را انجام دادند و همان جایی را که گوزن بانیان و گوزن میمون در آن زندگی می کردند را احاطه کردند. پادشاه با شنیدن این موضوع به پارک رفت و با دیدن این دو آهو طلایی رنگ به آنها جان داد. اما از این به بعد خودش می رفت تا آهو را شلیک کند و به خانه بیاورد.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : گاهی آشپزش می رفت و به یکی شلیک می کرد. آهوها به محض دیدن کمان از ترس مرگ می لرزیدند و فرار می کردند. اما وقتی یکی دوبار مورد اصابت قرار گرفتند خسته یا مجروح شدند و کشته شدند. او موافقت کرد و از آن پس آهویی که نوبتش بود پایین میرفت و بعد از گذاشتن گردنش روی بلوک اعدام دراز میکشید. و آشپز می آمد و کسی را که در آنجا دراز کشیده بود با خود برد.
اما یک روز قرعه به یک قلیه در گوزن میمون که با جوان بود افتاد. نزد آهو میمون رفت و گفت: «پروردگارا! من با جوان هستم وقتی پسرم را به دنیا آوردم، هر دو نوبت خود را خواهیم گرفت. به کمان ها دستور بده از کنار من بگذرند.» او گفت: «من نمیتوانم سهم تو را به دست دیگران بیاورم. شما به اندازه کافی خوب می دانید که به شما رسیده است.
دعا برای رفع مشکلات خانوادگی اهل سنت : گمشو!” او که هیچ کمکی از او دریافت نکرد، به بودیسات رفت و موضوع را به او گفت. او به آرامی به او گوش داد و گفت: «چنین باشد! برمیگردی نوبت تو را راحت می کنم.» و خودش رفت و سرش را روی تخته اعدام گذاشت. آشپز با دیدن او فریاد زد: «پادشاه آهو که زندگیش را به او وعده داده بودند در محل اعدام خوابیده است. چه مفهومی داره؟” و او با عجله رفت و به پادشاه گفت.
پادشاه به محض شنیدن این خبر، بر ارابه خود سوار شد و با گروهی بزرگ به سمت آن مکان رفت و با دیدن بودیسات، گفت: «دوست من، پادشاه آهوها! جانت را به تو ندادم؟ چرا اینجا دراز می کشی؟» «ای شاه بزرگ! قلیه ای با جوان آمد و به من گفت که قرعه بر او افتاده است.
دیدگاهتان را بنویسید