
طلسم جاودانگی قدرتمند , رسانه توسل ( جهت مشاوره قدرتمند و ثبت سفارش به واتساپ مراجعه کنید ) , طلسم جاودانگی قدرتمند : شخصاً در مراسم اعدام شرکت کرد، زیرا چنین مناظری معمولاً باعث خوشحالی او میشد، اما وقتی مرد محکوم با ترحم عمیق به قاضی بدنام خود نگاه کرد، جرقهای از حکمت بودا، ذهن پرشور شاه را روشن کرد. و در حالی که جلاد شمشیر را برای سکته مهلک بالا آورد، برهماداتا تأثیر آن را در ذهن خود احساس کرد و تصور کرد که خود را روی بلوک می بیند.
توسل : نگه دار، جلاد! برهماداتا فریاد زد: “این پادشاه است که تو او را می کشی!” اما بسیار دیر بود! جلاد این عمل خونین را انجام داده بود. ۲ پادشاه در حالت غمگینی به عقب افتاد و هنگامی که از خواب بیدار شد تغییری بر او وارد شد. او دیگر مستبد ظالم نبود و از این پس زندگی قداست و درستکاری را پیش برد. مردم گفتند که شخصیت برهمن در ذهن او نقش بسته است.
طلسم جاودانگی قدرتمند
پرده ی خودفریبی چشمانت را می پوشاند. اگر میتوانستید چیزها را آنطور که هستند ببینید، نه آنطور که به نظر میرسند، دیگر به خودتان آسیب و درد وارد نمیکردید. شما نمی بینید که باید تاوان اعمال بد خود را بپردازید، برای آنچه می کارید و درو خواهید کرد. در ماثورا مردی به نام واساوادتا بود. او به طور اتفاقی اوپاگوتا، یکی از شاگردان بودا، جوانی قد بلند و زیبا را دید و ناامیدانه عاشق او شد.
طلسم جاودانگی قدرتمند : واساوادتا برای مرد جوان دعوت نامه فرستاد، اما او پاسخ داد: “هنوز زمان آن فرا نرسیده است که اوپاگوتا از واساواداتا دیدن کند.” واساواداتا از اوپاگوتا عشق می خواهد، نه طلا.” اما اوپاگوتا همان پاسخ معمایی را داد و نیامد.۲ چند ماه بعد واساواداتا با رئیس صنعتگران دسیسه عاشقانه ای داشت و در آن زمان تاجری ثروتمند به ماتورا آمد که عاشق واساوادات شد.
قدرتمند
قدرتمند : و در حالی که اشتیاق به او داشت دستور داد مخفیانه جواهری گرانبها را در کالسکه تاجر بیندازند.جواهر گم شد، جستجو شد و پیدا شد. بازرگان به اتهام دزدی دستگیر شد و پادشاه وانمود کرد که با توجه زیاد به دفاع گوش می دهد و با ظاهر پشیمانی دستور داد تاجر را اعدام کنند، در حالی که همسرش به حرمسرای سلطنتی سپرده شده بود.
طلسم جاودانگی قدرتمند : با دیدن ثروت او و ترس از حسادت معشوق دیگرش، مرگ رئیس صنعتگران را تدبیر کرد و جسد او را در زیر خاکریز پنهان کرد.۳ هنگامی که رئیس صنعتگران ناپدید شد، بستگان و دوستانش به جستجوی او پرداختند. جسدش را پیدا کرد اما واساوادتا توسط یک قاضی محاکمه شد و محکوم به بریدن گوش و بینی، بریدن دست و پاهایش و انداختن او به قبرستان شد.
واساوادتا دختری پرشور، اما با خدمتکاران خود مهربان بود و یکی از او بود. کنیزان به دنبال او رفتند و به دلیل عشق به معشوقه سابقش در عذاب هایش به او خدمت کردند و کلاغ ها را بدرقه کردند.۵ اکنون زمان آن فرا رسیده بود که اوپاگوتا تصمیم گرفت به دیدار واساواداتا برود.۶ وقتی او آمد، زن فقیر به خدمتکار خود دستور داد که اندام بریده شده او را جمع کنید و زیر پارچه ای پنهان کنید.
طلسم جاودانگی قدرتمند : و او با مهربانی به او سلام کرد، اما او با ناله گفت: “روزی این بدن مانند نیلوفر معطر بود و من عشقم را به تو تقدیم کردم. در آن روزها من را با مروارید و خراطین خوب پوشانده بودند. اکنون توسط جلاد درهم شکسته و پوشیده طلسم موفقیت در همه کارها شده ام. با پلیدی و خون.»۷ مرد جوان گفت: «خواهر، این برای من خوشایند نیست که به تو نزدیک شوم.
این است که زیبایی نجیبتری را به تو برگردانم از جذابیتهایی که از دست دادهای.»۸ «من دیدهام. با چشمان من، تاتاگاتا بر روی زمین طلسم تسخیر راه میرود و آموزه شگفتانگیز خود را به مردم میآموزد. اما تو در حالی که در محاصره وسوسه ها بودی، در حالی که در [صفحه ۲۰۲] اشتیاق و اشتیاق به لذت های دنیوی بودی، به سخنان عدالت گوش نمی دادی.
طلسم جاودانگی قدرتمند : تو نمیخواستی به تعالیم تاثاگاتا گوش کنی، زیرا دلت سرکش بود، و بر فریب افسونهای زودگذرت اعتماد کردی.۹ “جذابیت یک شکل دوست داشتنی خائنانه است و به سرعت به وسوسه هایی منجر می شود که برای تو بسیار قوی شده اند. اما زیبایی وجود دارد که محو نمی شود، و اگر بخواهی به آموزه خداوند ما، بودا گوش فرا دهی. آن آرامشی را خواهی یافت که در دنیای ناآرام لذتهای طلسم موفقیت در هر کاری گناه آلود مییابی.
زیرا در جایی که رنج بسیار است، سعادت بزرگی نیز وجود دارد. ۱۱ او پس از پناه بردن به بودا، دارما، و سانگا، در تسلیم پارسایی در برابر مجازات جنایت خود درگذشت. جشن ازدواج در جامبونادا. مردی در جامبونادا بود که قرار بود فردای آن روز ازدواج کند، و فکر کرد: “ای کاش بودای طلسم جاودانگی مجرب مبارک در عروسی حاضر می شد.
طلسم جاودانگی قدرتمند : و هنگامی که آرزوی خاموش را در دل داماد خواند، حاضر شد وارد شود. ۲ هنگامی که آن حضرت با همراهان بهخوهای بسیار خود ظاهر شد، میزبانی که امکاناتش محدود بود به بهترین وجه آنها را پذیرفت و گفت: «بخورید. ای پروردگار من، و همه طلسم ثروت با شمع جماعت تو، مطابق میل تو.»۳ در حالی که مردان مقدس غذا می خوردند، گوشت ها و نوشیدنی ها کم نمی شد و میزبان با خود فکر می کرد.
این چقدر شگفت انگیز است! اقوام و دوستان. کاش همه آنها را دعوت کرده بودم.” و اگرچه سالن خانه کوچک بود، اما در آن جا برای همه آنها وجود داشت. بر سر سفره نشستند و غذا خوردند و برای همه آنها به اندازه کافی بود.۵ آن حضرت از دیدن اینهمه مهمانان پر از شادی خرسند شد و آنها را زنده کرد و با سخنان راست آنها را شاد کرد و این سعادت را بشارت داد.
طلسم جاودانگی قدرتمند : از عدالت: ۶ “بزرگترین خوشبختی که یک مرد فانی می تواند تصور کند پیوند ازدواج است که دو قلب عاشق را به هم پیوند می دهد. اما هنوز شادی بزرگتر وجود دارد: آغوش حقیقت است. مرگ زن و شوهر را از هم جدا می کند، اما مرگ. هرگز بر کسی که طرفدار حقیقت است تأثیر نخواهد گذاشت. ۷ «پس با حقیقت ازدواج کنید و با حقیقت در ازدواج مقدس زندگی کنید.
شوهری که همسرش را دوست دارد و آرزوی پیوندی جاودانه دارد، باید به او وفادار باشد تا مانند حقیقت باشد و زن بر او تکیه کند و به او احترام بگذارد و به او خدمت کند.
دیدگاهتان را بنویسید